عدم بازگشت آرامش به جامعهی ایران پس از انتخابات و ادامهی اعتراضات مردمی در اشکال مختلف، ابهامات و پرسشها نسبت به آیندهی این رویدادها در ایران را هر روز بیش از گذشته طرح میکند.
در این برنامهی «روی خط زمانه» با آقای حسن یوسفی اشکوری، از منتقدین دولت ایران، اسلامشناس و تحلیلگر سیاسی، گفت و گو کردهام و نظرات ایشان را جویا شدهام.
آقای اشکوری، اگر بحران فعلی را ناشی از انتخابات بیست و دوم خرداد بدانیم، ویژگی این انتخابات نسبت به انتخاباتهایی که در گذشته، در جمهوری اسلامی برگزار شده، در کجا بوده است؟
در میان انتخاباتهایی که در ایران در طول این سی سال انجام شده است، این انتخابات یک وضعیت ویژه و بحرانی داشته و دارد. از اول انقلاب تا همین انتخابات، هیچگاه انتخابات در ایران، به معنای دقیق کلمه، آزاد نبوده و همواره مشکلات و موانعی داشته است.
نیروها نمیتوانستند کاندیدای خاص خود را داشته باشند و گزینش مردم محدود به افرادی بوده که حاکمیت آنها را تعیین و به مردم معرفی میکرده است. اوایل انقلاب این محدودیت خیلی کمتر و در این اواخر خیلی بیشتر شده تا به امروز رسیده است.
تا دوم خرداد ۷۶ بسیاری از مردم، به ویژه طبقات شهری و گروههای دانشگاهی، طبقهی متوسط، غالباً در انتخابات شرکت نمیکردند. بعد از دوم خرداد، فضایی به وجود آمد و امیدی برای تغییر ایجاد شد. لذا افراد بیشتری در انتخابات شرکت کردند. از آن زمان به بعد، همواره این امید وجود داشته، به همین دلیل هم بسیاری از مردم مشارکت میکردند.
در انتخابات دهمین دورهی ریاست جمهوری، باز مردم به نوعی امیدوار شدند. به ویژه اینکه انگیزه پیدا کردند دولت فعلی بر سر کار نباشد و حداقل، به لحاظ سلبی هم که شده، رییس جمهور فعلی را برکنار کنند. به این انگیزه به میدان آمدند و در سطحی وسیع، گسترده و بیسابقه در انتخابات شرکت کردند.
چگونه وقتی مردم انگیزهی سلبی دارند و برای برکناری کسی آمدهاند، با همهی مشکلات و هزینههایی که میپردازند، حاضر نیستند کنار بروند؟ این حالت بیشتر زمانی انتظار میرود که مردم در پی بنای چیزی به میدان آمدهاند و نه وقتی که به قول شما خواست سلبی دارند. نظر شما چیست؟
خوب شد که این پرسش را مطرح کردید تا حرفم را تکمیل کنم؛ اینکه گفتم مردم چنین انگیزهای داشتند، میخواهم اضافه کنم که این انگیزه، تنها انگیزهی مشارکت مردم نبود. فقط میخواهم بگویم که جنبهی سلبی این انتخابات، بیش از گذشته بود. حتا در دوم خرداد هم این انگیزهی سلبی قوی و نیرومند بود، منتها این بار خیلی قویتر از دوم خرداد ۷۶ بود.
اما در عین حال، این انتخابات جنبهی ایجابی هم داشت. چون جبنهی سلبی بدون جنبهی ایجابی معنا ندارد. مردم در جنبهی ایجابی خواهان تغییر بودند. خواهان آن بودند که از نظر سیاسی فضا بازتر شود. از نظر اجتماعی، محدودیتها و مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم کمتر شود. همچنین جنبههای مختلفی که در برنامهها و سخنان کاندیداها مطرح بود.
اما اینکه چرا چنین موجی ایجاد کرد، دلیل اصلیاش دو نکته بوده است؛ یکی اینکه رییس جمهور فعلی آنقدر در افکار عمومی منفور بود و هست که دیگر تحملش برای چهار سال دیگر، برای مردم ایران بسیار سخت و دشوار مینماید…
پس علت اصلی باز آقای احمدینژاد است؟
باز هم این علت اصلی نیست. علت اصلی انگیزش و اعتراض گستردهی مردم در ایران، در حال حاضر این است که همانطور که در شعارهایشان در کوچه و خیابان اعلام میکنند، احساس میکنند رأیشان دزدیده شده و مطرح میکنند رأی به طور کلی جابجا شده است.
کسی در جامعهی ایران و در میان مردم ایران زندگی میکند، این را میفهمد و چندان نیازی هم به آمار و ارقام و استدلالهای کلی و کلان ندارد.
خیلیها، جدالی را که الان در ایران هست، فقط بین مردم و حکومت نمیبینند. به نظر میآید در میان نیروهای حکومتی و چهرههای شاخص آن هم تضاد و تناقضهایی بروز کرده است. شما در این باره نیز تحلیلی داشتید.
بر اساس تحلیلی که چندی پیش داشتم و منتشر کردم، در پی این انتخابات، چهار شکاف در جمهوری اسلامی سر باز کرده است. البته زمینههای شکاف از گذشته وجود داشته و الان به تقابل رسیده است.یکی از آنها، شکاف بین دولت و ملت بوده که از سی سال پیش شروع و این بار به نقطهی تقابل رسیده است.
دومین شکاف، شکاف بین اصلاحطلبها و اصولگراها بوده که از دوازده سال پیش (دوم خرداد ۷۶) شروع شد. قبلاً وجود داشته و الان به تقابل رسیده است.
سوم، تقابل در درون جبههی اصولگراهاست که حامیان احمدینژاد در یک سو ایستادهاند و اصولگراهای ریشهدارتر و استخواندارتر مانند قالیباف، لاریجانی، احمد توکلی و بسیاری دیگر و حتا هاشمی رفسنجانی در سوی دیگر قرار گرفتهاند.
شکاف چهارم، شکاف بین علما و روحانیت و نهاد مرجعیت است که فعلاً در برابر دولت احمدینژاد است. ولی از آنجا که رهبری این بار پشت سر آقای احمدینژاد ایستاد و تمام قد از او حمایت کرد، در نهایت، این تقابل در برابر رهبری هم به وجود آمده است.
فکر میکنید آقای خامنهای بتواند از پس این موقعیت دشوار بربیاید؟ راهی پیدا کند؟
فکر نمیکنم آقای خامنهای موفق شود این چهار شکاف را به شکلی مدیریت کند که بحران را تخفیف بدهد. به ویژه اینکه تا کنون هم نشانههایی از اینکه تدبیری اندیشیده شود که بحرانها کاهش پیدا کند، در ایشان و در حاکمیت نمیبینیم.
علیرغم اینکه بسیاری از علمای درجه اول، مثل آیتالله منتظری، آقای موسوی اردبیلی، آقای صانعی و بسیاری از روحانیون با نفوذ دیگر که خود ار مؤسسان و بانیان نظام جمهوری اسلامی بودهاند، به رهبری هشدار میدهند، به نظر میآید که بنا بر این نیست که این مسأله به شکلی مدیریت شود که بحران پایان پیدا کند.
به نظر شما، اگر ارادهای مبنی بر پایان دادن به بحران وجود داشته باشد، چه راهکاری وجود دارد؟
اگر واقعاً چنین تصمیمی باشد و چنین عزمی وجود داشته باشد، راه اصلی آن این است که در روندی برای اینکه حرف رهبری هم رسماً پس گرفته نشود، شاید تنها گزینهی معقول این باشد که به تدریج (مثلاً شش یا یک سال دیگر) آقای احمدینژاد را وادار به استعفا کنند تا این بحران به شکلی پایان پیدا کند.
یا اینکه اگر از این طریق هم نمیخواهند این کار را انجام بدهند، از روال قانونی استفاده شود و مجلس اجازه پیدا کند آقای احمدینژاد را استیضاح کند و از طریق استیضاح و طرح عدم کفایت و صلاحیت رییس جمهور، ایشان را به شکل مسالمتآمیز و قانونی، برکنار کنند. البته این در صورتی است که رهبری این اجازه را به مجلس بدهد.
روز دوشنبه، قرار است آقای احمدینژاد تنفیذ شود. به نظر شما، این کار انجام خواهد شد؟
بله، این کار که علیالاصول انجام خواهد شد. چون همهی تلاشها و کوششها برای این بوده که ایشان در مقام رییس جمهور ابقا شود و طبیعی است که حتا اگر چنین تصمیمی هم وجود داشته باشد، الان، بلافاصله، ایشان را برکنار نمیکنند. ایشان که به دلخواه خودش هم استعفا نمیدهد و به نظر نمیآید که تا چند روز آینده، حادثهی خاصی اتفاق بیفتد.
اما با بحرانی که در میان جامعه و حکومت سراغ دارید، آیا شش ماه یا یک سال دیگر، میتواند این وضع با ابقای دولت آقای احمدینژاد ادامه داشته باشد؟
خیر، بسیار بعید است. پیشبینی من در تحلیلی که از حدود همان سی چهل روز پیش، در آغاز این تحولات داشتم و منتشر هم کردم، این است که آقای احمدینژاد آنقدر از جهات مختلف دچار بحران خواهد بود که شاید به زحمت بتوان تصور کرد عمر دولت ایشان بیش از یک سال باشد.
در این برنامهی «روی خط زمانه» با آقای حسن یوسفی اشکوری، از منتقدین دولت ایران، اسلامشناس و تحلیلگر سیاسی، گفت و گو کردهام و نظرات ایشان را جویا شدهام.
آقای اشکوری، اگر بحران فعلی را ناشی از انتخابات بیست و دوم خرداد بدانیم، ویژگی این انتخابات نسبت به انتخاباتهایی که در گذشته، در جمهوری اسلامی برگزار شده، در کجا بوده است؟
در میان انتخاباتهایی که در ایران در طول این سی سال انجام شده است، این انتخابات یک وضعیت ویژه و بحرانی داشته و دارد. از اول انقلاب تا همین انتخابات، هیچگاه انتخابات در ایران، به معنای دقیق کلمه، آزاد نبوده و همواره مشکلات و موانعی داشته است.
نیروها نمیتوانستند کاندیدای خاص خود را داشته باشند و گزینش مردم محدود به افرادی بوده که حاکمیت آنها را تعیین و به مردم معرفی میکرده است. اوایل انقلاب این محدودیت خیلی کمتر و در این اواخر خیلی بیشتر شده تا به امروز رسیده است.
تا دوم خرداد ۷۶ بسیاری از مردم، به ویژه طبقات شهری و گروههای دانشگاهی، طبقهی متوسط، غالباً در انتخابات شرکت نمیکردند. بعد از دوم خرداد، فضایی به وجود آمد و امیدی برای تغییر ایجاد شد. لذا افراد بیشتری در انتخابات شرکت کردند. از آن زمان به بعد، همواره این امید وجود داشته، به همین دلیل هم بسیاری از مردم مشارکت میکردند.
در انتخابات دهمین دورهی ریاست جمهوری، باز مردم به نوعی امیدوار شدند. به ویژه اینکه انگیزه پیدا کردند دولت فعلی بر سر کار نباشد و حداقل، به لحاظ سلبی هم که شده، رییس جمهور فعلی را برکنار کنند. به این انگیزه به میدان آمدند و در سطحی وسیع، گسترده و بیسابقه در انتخابات شرکت کردند.
چگونه وقتی مردم انگیزهی سلبی دارند و برای برکناری کسی آمدهاند، با همهی مشکلات و هزینههایی که میپردازند، حاضر نیستند کنار بروند؟ این حالت بیشتر زمانی انتظار میرود که مردم در پی بنای چیزی به میدان آمدهاند و نه وقتی که به قول شما خواست سلبی دارند. نظر شما چیست؟
خوب شد که این پرسش را مطرح کردید تا حرفم را تکمیل کنم؛ اینکه گفتم مردم چنین انگیزهای داشتند، میخواهم اضافه کنم که این انگیزه، تنها انگیزهی مشارکت مردم نبود. فقط میخواهم بگویم که جنبهی سلبی این انتخابات، بیش از گذشته بود. حتا در دوم خرداد هم این انگیزهی سلبی قوی و نیرومند بود، منتها این بار خیلی قویتر از دوم خرداد ۷۶ بود.
اما در عین حال، این انتخابات جنبهی ایجابی هم داشت. چون جبنهی سلبی بدون جنبهی ایجابی معنا ندارد. مردم در جنبهی ایجابی خواهان تغییر بودند. خواهان آن بودند که از نظر سیاسی فضا بازتر شود. از نظر اجتماعی، محدودیتها و مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم کمتر شود. همچنین جنبههای مختلفی که در برنامهها و سخنان کاندیداها مطرح بود.
اما اینکه چرا چنین موجی ایجاد کرد، دلیل اصلیاش دو نکته بوده است؛ یکی اینکه رییس جمهور فعلی آنقدر در افکار عمومی منفور بود و هست که دیگر تحملش برای چهار سال دیگر، برای مردم ایران بسیار سخت و دشوار مینماید…
پس علت اصلی باز آقای احمدینژاد است؟
باز هم این علت اصلی نیست. علت اصلی انگیزش و اعتراض گستردهی مردم در ایران، در حال حاضر این است که همانطور که در شعارهایشان در کوچه و خیابان اعلام میکنند، احساس میکنند رأیشان دزدیده شده و مطرح میکنند رأی به طور کلی جابجا شده است.
کسی در جامعهی ایران و در میان مردم ایران زندگی میکند، این را میفهمد و چندان نیازی هم به آمار و ارقام و استدلالهای کلی و کلان ندارد.
خیلیها، جدالی را که الان در ایران هست، فقط بین مردم و حکومت نمیبینند. به نظر میآید در میان نیروهای حکومتی و چهرههای شاخص آن هم تضاد و تناقضهایی بروز کرده است. شما در این باره نیز تحلیلی داشتید.
بر اساس تحلیلی که چندی پیش داشتم و منتشر کردم، در پی این انتخابات، چهار شکاف در جمهوری اسلامی سر باز کرده است. البته زمینههای شکاف از گذشته وجود داشته و الان به تقابل رسیده است.یکی از آنها، شکاف بین دولت و ملت بوده که از سی سال پیش شروع و این بار به نقطهی تقابل رسیده است.
دومین شکاف، شکاف بین اصلاحطلبها و اصولگراها بوده که از دوازده سال پیش (دوم خرداد ۷۶) شروع شد. قبلاً وجود داشته و الان به تقابل رسیده است.
سوم، تقابل در درون جبههی اصولگراهاست که حامیان احمدینژاد در یک سو ایستادهاند و اصولگراهای ریشهدارتر و استخواندارتر مانند قالیباف، لاریجانی، احمد توکلی و بسیاری دیگر و حتا هاشمی رفسنجانی در سوی دیگر قرار گرفتهاند.
شکاف چهارم، شکاف بین علما و روحانیت و نهاد مرجعیت است که فعلاً در برابر دولت احمدینژاد است. ولی از آنجا که رهبری این بار پشت سر آقای احمدینژاد ایستاد و تمام قد از او حمایت کرد، در نهایت، این تقابل در برابر رهبری هم به وجود آمده است.
فکر میکنید آقای خامنهای بتواند از پس این موقعیت دشوار بربیاید؟ راهی پیدا کند؟
فکر نمیکنم آقای خامنهای موفق شود این چهار شکاف را به شکلی مدیریت کند که بحران را تخفیف بدهد. به ویژه اینکه تا کنون هم نشانههایی از اینکه تدبیری اندیشیده شود که بحرانها کاهش پیدا کند، در ایشان و در حاکمیت نمیبینیم.
علیرغم اینکه بسیاری از علمای درجه اول، مثل آیتالله منتظری، آقای موسوی اردبیلی، آقای صانعی و بسیاری از روحانیون با نفوذ دیگر که خود ار مؤسسان و بانیان نظام جمهوری اسلامی بودهاند، به رهبری هشدار میدهند، به نظر میآید که بنا بر این نیست که این مسأله به شکلی مدیریت شود که بحران پایان پیدا کند.
به نظر شما، اگر ارادهای مبنی بر پایان دادن به بحران وجود داشته باشد، چه راهکاری وجود دارد؟
اگر واقعاً چنین تصمیمی باشد و چنین عزمی وجود داشته باشد، راه اصلی آن این است که در روندی برای اینکه حرف رهبری هم رسماً پس گرفته نشود، شاید تنها گزینهی معقول این باشد که به تدریج (مثلاً شش یا یک سال دیگر) آقای احمدینژاد را وادار به استعفا کنند تا این بحران به شکلی پایان پیدا کند.
یا اینکه اگر از این طریق هم نمیخواهند این کار را انجام بدهند، از روال قانونی استفاده شود و مجلس اجازه پیدا کند آقای احمدینژاد را استیضاح کند و از طریق استیضاح و طرح عدم کفایت و صلاحیت رییس جمهور، ایشان را به شکل مسالمتآمیز و قانونی، برکنار کنند. البته این در صورتی است که رهبری این اجازه را به مجلس بدهد.
روز دوشنبه، قرار است آقای احمدینژاد تنفیذ شود. به نظر شما، این کار انجام خواهد شد؟
بله، این کار که علیالاصول انجام خواهد شد. چون همهی تلاشها و کوششها برای این بوده که ایشان در مقام رییس جمهور ابقا شود و طبیعی است که حتا اگر چنین تصمیمی هم وجود داشته باشد، الان، بلافاصله، ایشان را برکنار نمیکنند. ایشان که به دلخواه خودش هم استعفا نمیدهد و به نظر نمیآید که تا چند روز آینده، حادثهی خاصی اتفاق بیفتد.
اما با بحرانی که در میان جامعه و حکومت سراغ دارید، آیا شش ماه یا یک سال دیگر، میتواند این وضع با ابقای دولت آقای احمدینژاد ادامه داشته باشد؟
خیر، بسیار بعید است. پیشبینی من در تحلیلی که از حدود همان سی چهل روز پیش، در آغاز این تحولات داشتم و منتشر هم کردم، این است که آقای احمدینژاد آنقدر از جهات مختلف دچار بحران خواهد بود که شاید به زحمت بتوان تصور کرد عمر دولت ایشان بیش از یک سال باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظر بدهید: