۲۸ شهریور ۱۳۸۸

مشاهدات خبرنگار هم میهن از راهپیمایی روز قدس

صد ها هزار تن از هواداران سبز پوش نامزد های معترض به نتیجه انتخابات 22 خرداد در آخرین جمعه ماه رمضان در خیابان های تهران تظاهرات کردند. میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی نیز در تظاهرات روز جمعه حضور داشتند. برخی گزارش ها از مورد حمله قرار گرفتن موسوی و خاتمی حکایت می کند.گفته میشود ابوالفضل شریعتمداری، فرزند حسین شریعتمداری مدیر مسوول کیهان عامل حمله بخ رییس چمهور پیشین ایران بوده است.

به گزارش خبرنگار هم میهن تظاهرات روز قدس که پیش از این با حساسیت بسیار از سوی هر دو گروه حامیان و مخالفان احمدی نژاد انتظار کشیده می شد روز جمعه نیز با تنش های پراکنده همراه بود. مهدی کروبی ساعت 11 صبح از میدان 7 تیر پیشاپیش هزاران تن از تظاهر کنندگان سبز پوش به سمت دانشگاه تهران حرکت کرد در ابتدا گروهی از افراد بسیج در صدد جلوگیری از راهپیمایی کروبی بودند اما ازدحام جمعیت باعث شد راه دبیرکل حزب اعتماد ملی در میان شعار های مبنی بر حمایت تظاهر کنندگان باز شود. همزمان هزاران تن تظاهر کننده سبز پوش نیز از میدان آزادی به سمت دانشگاه تهران حرکت می کردند تظاهر کنندگان در خیابان جمالزاده با صف به هم پیوسته بسیج و پلیس ضد شورش روبرو شدند که از ادامه حرکت آنان به سمت دانشگاه تهران جلوگیری کرد. این گروه از تظاهر کنندگان سپس به سمت کارگر شمالی تغییر مسیر دادند. گزارش ها حاکی است که از حوالی پارک لاله درگیری های پراکنده ای میان تظاهر کنندگان از یک سو و پلیس ضد شورش از سوی دیگر رخ داد که شماری زخمی از میان دو طرف بر جای گذاشت.

حرکت هواداران دولت از چهار راه ولی عصر به سمت دانشگاه تهران مشهود بود و دوربین های صدا و سیما نیز تنها در این مسیر استقرار یافته بودند.

گفتنی است پس از پایان نماز جمعه هنگامی که بخشی از تظاهر کنندگان روز قدس در مسیر بازگشت به سمت میدان هفتم تیر بودند در حوالی پل کریم خان مورد حمله بسیج و پلیس ضد شورش قرار گرفتند که برای پراکنده کردن آنها از باتوم و گاز اشک آور استفاده کرد. همچنین تعداد نامشخصی از تظاهر کنندگان در حوالی میدان هفتم تیر بازداشت شدند.

خداحافظی احمد رضا بهارلو از صدای آمریکا

اين آخرين برگ دفتريست که سال پيش نوشتن روزانه اش را برايت آغاز کردم. يعنی فردا که بيآيد من در اينجا، در صدای آمريکا، خانه دوم من در سی سالی که گذشت و نميدانم چگونه گذشت، نخواهم بود تا اين روزانه نگاری را دنبال کنم.

دل از اين محفل کندن البته، همچون دل از اين ساختمان کندن که در هر گوشه اش چهره متبسم دوستی جلويم سبز ميشود، که از هر قوم و ملتی را که فکرش بکنيد هست، آسان نيست، اما ادامه زندگيست که در ترسيم خطوطش خودم هم مانده ام که چقدر دست داشته ام و چقدر نداشته ام.

اما يک نکته را ميدانم. اينکه پايان راه من و صدای آمريکا، بگونه ای هست که پيوسته آرزو داشتم باشد. يعنی آنگونه جدائی که نه رنجش خاطری تصميم را باعث شده باشد، نه کسی عذرم را خواسته باشد و نه کسی هلم داده باشد.

رسيده ام به نقطه ای و مکانی در ذهن که راهی ديگر در پيش گيرم، بی آنکه رشته الفت و محبت با صدای آمريکا و همه آدمهای شريفی که در آنند و افتخار همکاريشان را داشته ام بگسلم.

صدای آمريکا به من اين فرصتی يگانه داد که در اين سی ساله به آرزوی هميشگی خود جامه عمل بپوشانم. آرزوی خدمت به دو سرزمين، به ايران و به آمريکا که هرگز منافع حقيقی و دراز مدت مردمانش را در تضاد با يکديگر نديدم. حتی اگر نابخردی اين حاکم و آن مقام در روزها و دوران هائی اين حقيقت را وارونه جلوه داده باشند. و من بخاطر اين فرصت تاريخی که صدای آمريکا در اختيارم گذاشت، فرصتی که از سالهای گروگانگيری و جنگ تا روزهای اميد و روزهای ارتباط با تو را شامل ميشود، سپاسگزارم و از ياد نخواهم برد.

صدای آمريکا به من فرصت داد تا بسيار بيآموزم و آموخته ام را نيز با تو در ميان گذارم و باز از تو بيآموزم.

اين چنين نعمت و فرصتی را نه ميتوان دست کم گرفت و نه فراموش کرد. اما اينکه از اين نعمت و فرصت تا چه حد استفاده کرده باشم که بجای فقط ذکر مصيبت و ملال، بدرد تو خورده باشد، قضاوتش با من نيست و حرف حرف توست.

اما پايان حکايت من با صدای آمريکا نيز پايان حکايت من با تو نيست. و تو باز از من خواهی شنيد تا آنزمان که بخواهی.

امروز فقط از ديد من پايان يک دوره اداری و کاريست که شب ۲۲ نوامبر سال ۱۹۷۹ (۱ آذر ۱۳۵۸) شروع شده و به امروز ميرسد که حدودأ سی سال از آن گذشته است.

اما بجز سپاس از صدای آمريکا و سپاس از تو، سپاس بزرگ ديگری هم ميماند که بايد نثار يک بيک همکارانی کنم که در درجه اول دوستانم بودند و هميشه با من همراه، که در اين سی ساله هرگز دست تنهايم نگذاشتند، با هم روزها و شب ها را که از شماره فزونند پشت سر گذاشتيم و با هم بسيار گفتيم و مهمتر از همه خنديديم و از ته دل خنديديم.

الفت من با اينان که بسياريشان نيز ديگر در اين ساختمان نيستند پيوستگيست، از آقای يحيوی بگير و بيا تا گيتی و آن گيتی ديگر و فرح دخت و ليدا و حميد و بهروز و بهروز ديگر و عباس آقا و علی و رامش و نازی و انوش و ستاره و نادر و فريدون و اکبر و سعيد و حيدر و منصور و ايرج و همايون و تا جوان هائی که امروزه دارند جای قديمی ها را پر ميکنند و برايشان آرزوی موفقيت دارم، "موهبتی بود در کنارتان".

از عنکبوتی های عزيز که در اين يکساله مهمانشان بودم سپاسگزارم بخصوص از بهروز و سعيد و داراب و البته دو مريم عزيز، يعنی هم مريم و هم مريمو!! (ميدانی در شيراز مريم را اينطور صدا ميزدند).

فردا که بيآيد اما، راهی ديگر آغاز خواهم کرد که از خوب حادثه، هنوز حرفی برای گفتن دارم و تا آنزمان که چنته ام ته نکشيده باشد، اين حرف را با تو همچنان ادامه خواهم داد.

نگرانی از وضعیت وبلاگ نویسان در ایران

سازمان گزارشگران بدون مرز با انتشار بيانيه ای با اشاره به دستگيری علی پيرحسين لو، نسبت به آزار وبلاگ نويسان در ايران ابراز نگرانی کرد.

در اين بيانيه آمده است، پيرحسين لو از نخستين روزنامه نگاران ایرانی بود که وبلاگ نويسی را آغاز کرد. وبلاگ آقای پيرحسين لو «الپر» نام داشت.

دستگیری علی پیرحسین‌لو، روزنامه‌نگار فعال در ستاد میرحسین موسوی و همسرش فاطمه ستوده در منزل آنها و در شامگاه پنجشنبه ۲۶ شهریور روی داده است.
گزارشگران بدون مرز می گوید، این دو نفر به «اقدام علیه امنیت ملی » متهم شده اند.

این نهاد مدافع آزادی بیان که مقرش در پاریس است می افزايد، اينترنت و کاربران آن در دو هفته اخير هدف سرکوب هواداران محمود احمدی نژاد، رئيس جمهوری ايران قرار گرفته اند.

گزارشگران بدون مرز همچنين در مورد وضعيت محمد پور عبدالله که در ۱۲ ژانويه ۲۰۰۹ دستگير شده، ابراز نگرانی کرده است.

در اين بيانيه آمده است دليل دستگيری اين وبلاگ نويس مطالبی بود که وی در وبلاگش، «پيشرو»، در مورد وضعيت زندان، بازجويی ها و سرکوب جنبش دانشجويی نوشته بود.

گزارشگران بدون مرز می افزاید، اینترنت همچنان وسیله ای برای اطلاع رسانی در ایران است و دولت جمهوری اسلامی سعی در از بین بردن آن دارد.

محمد على ابطحى، معاون سابق ریاست جمهوری در دوره محمد خاتمی، یکی دیگر از وبلاگ نویسانی است که همچنان در بازداشت بسر می برد.
وی به تلاش براى انجام «كودتاى مخملى» متهم شده و روز دهم مرداد همراه با حدود ۱۰۰ نفر از متهمانى كه از آنها با عنوان «عوامل اغتشاش و آشوب» پس از انتخابات رياست جمهورى نام برده شده است، از سوى قاضى صلواتى محاكمه شد.

آقای ابطحی روز ۲۶ خرداد ماه (چهار روز پس از برگزارى انتخابات) از سوى ماموران امنيتى بازداشت و خبر دستگيرى وى در همان روز توسط يكى از اعضاى خانواده اش در وبلاگ او منتشر شد.

روزنامه حهان ورزش : دروغی به نام نقص فنی

دیدار استقلال و استیل آذین در حالی به صورت مستقیم از شبکه 3 پخش نشد که شایعات زیادی در این مورد بوجود آمد.
روز گذشته دو تیم استقلال و استیل آذین در چهارچوب مسابقات لیگ برتر رو در روی یکدیگر قرار گرفتند که این بازی با نتیجه 2برصفر به نفع استقلال به پایان رسید.
این درحالی است که حاشیه های بوجود آمده در مورد پخش تلویزیونی این دیدار شایعات زیادی را بوجود آورد.این بازی هرچند از ساعت 21 با سوت ممبینی آغاز شد اما شبکه 3 از پخش مستقیم آن خود داری کرد.مجری برنامه هم مدام اعلام می کرد که دلیل عدم پخش مسابقه به صورت مستقیم اشکالات فنی است.
این درحالی بود که همزمان شبکه ماهواره ای متعلق به صدا وسیمابا گزارش خیابانی دقایقی از مسابقه را به صورت مستقیم به نمایش در آورد اما تصویرهای ارسالی همگی سیاه و سفید بود و این پخش هم طولی نکشید که قطع شد.البته خیابانی هم اعلام کرد که بازی در حالتی بسیار عادی در حال برگزاری است . هیچ مشکلی هم پیش نیامده است.
درچنین شرایطی شیکه 3بازی مورد نظر را با یک نیمه تاخیر روی آنتن بردکه تصاویر هم رنگی بود و نشان می داد نقص مورد نظر از ارسال تصاویر هم نبوده است.
نکته جالب تر اینکه پخش با یک نیمه تاخیر دیدار هم با قطع صدای استادیوم با همان بهانه نقص فنی همراه بود . در صورتی که بالاخره مشخص نشد تصاویر ارسال شده با اشکال مواجه بود یا اینکه صدای ورزشگاه با ایراد مواجه بوده است.
پس اگر همان طور که آقای خیابانی گفته تصاویر ایراد داشته به همین دلیل سیاه وسفید روی آنتن ماهواره قرار گرفته پس چطور تصاویر تاخیر دار شبکه 3 همگی رنگی بودند.
نکته جالب اینکه پخش یا یک نیمه تاخیر بازی نشان می دهد تصاویر از استادیوم برای استودیو ارسال شده . این سوال را بوجود می آورد که اگر تصاوی دریافت کردند و مشکلی هم نبود پس چطور بازی را به صورت مستقیرم و از نیمه دوم پخش نکردند. را با یک نیمه تاخیراین بازی در حضور 80 هزار هوادار استقلال و استیل آذین برگزار شد.

جمهوری اسلامی و بمب اتم

le monde

یکی از اولین اقدامات آیت الله خمینی ، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ١٩٧٩، پایان دادن به قرارداد هائی بود که محمد رضا شاه پهلوی در زمینۀ تکنولوژی هسته ای با غربی ها امضا کرده بود. از دیدگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پروژه های اتمی حکومت گذشته با موازین اسلام تطابق نداشته است.

اما در سال ١٩٨٤، طی سومین سال حملۀ عراق به ایران، بعد از استفادۀ عراقی ها از سلاح های شیمیائی علیه نیروهای ایرانی، آیت الله خمینی تغییر عقیده داد. او بهترین شیوۀ دفاع در مقابل آن همسایۀ متجاوز را در دستیابی هرچه سریع تر به سلاح اتمی دانسته و سریع ترین مسیر برای رسیدن به این هدف را نیز، در همکاری با همسایۀ دیگر ایران ، پاکستان دانست. نخستین دور مذاکرات میان ایران و پاکستان در همان سال آغاز شد.

دولت ایران یکی از فرماندهان تراز اول سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار محمد اسلامی، را از طرف خود به دیدار عبدالقدیر خان، پدر بمب اتمی پاکستان فرستاد و حدود یک سال بعد دوکشور در زمینۀ همکاری های اتمی به توافق رسیدند.

در سال ١٩٨٦، عبدالقدیر خان به ایران سفر کرد و مقامات جمهوری اسلامی ایران به عنوان سپاسگزاری از او یک ویلای بزرگ در سواحل دریای خزر به او هدیه دادند. عبدالقدیر خان پس از بازدید از تأسیسات نیروگاه هسته ای بوشهر به مقامات جمهوری اسلامی ایران توصیه کرد که برای تولید سلاح هسته ای به این نیروگاه دل نبندند بلکه تأسیسات جداگانه ای را برای غنی سازی اورانیوم به وجود آورند.

در آن زمان هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری ایران بود. عبدالقدیر خان در سفر دوم خود به ایران، در سال ١٩٨٧ در دانشگاه امیر کبیر تهران در یک گردهمائی علمی با مهندسان ایرانی شرکت نمود و طی همان سال یک قرارداد رسمی میان ایران و پاکستان مبنی بر همکاری های هسته ای منعقد گردید. قراردادی که رئیس جمهوری وقت پاکستان، ژنرال ضیاء الحق، آن را تأیید نمود. در چهارچوب این قرار داد، گروه هائی از کارآموزان ایرانی برای دیدن دوره های آموزشی در پاکستان، از اکتبر ١٩٨٧، به آن کشور اعزام شدند. با آن که آیت الله خمینی طرح دستیابی به سلاح اتمی را تأیید کرده بود ولی باطناً تمایل چندانی به تحقق چنین هدفی نداشت. از این رو، بعد از پایان جنگ و پس از درگذشت آیت الله خمینی، مقامات ایرانی به رهبری علی اکبر هاشمی رفسنجانی با جدیت و شتابی بیشتر از گذشته طرح های اتمی کشور را دنبال نمودند. هاشمی رفسنجانی از پر وپا قرص ترین هواداران دستیابی به سلاح اتمی بود.

پس از مرگ ژنرال ضیاء الحق، رئیس جمهوری پاکستان، مقامات این کشور نیز به توصیۀ فرمانده وقت نیروی زمینی پاکستان، همکاری های خود با ایران را بیش از پیش گسترش دادند. با آن که خانم بینظیر بوتو پس از رسیدن به مقام نخست وزیری پاکستان صدور تکنولوژی اتمی به ایران و اصولاً به هر کشور بیگانۀ دیگری را ممنوع ساخته بود، ژنرال بگ، فرمانده نیروی زمینی، و عبدالقدیر خان و دیگر همفکران آنان همکاری با ایران را به صورتی سری گسترش دادند. در همین راستا بود که در سال ١٩٨٩یک قرارداد گسترده تر و محکم تر از گذشته میان ستاد مشترک ارتش پاکستان و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران امضا شد.

این نکته جالب توجه است که در اواخر همان سال ، در دیداری میان خانم بوتو و هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری اسلامی ایران به این آخرین قرارداد امضا شده میان دو کشور اشاره می کند و نخست وزیر پاکستان که روحش از این اقدام فرماندهان ارتش بی خبر بوده است اظهار بی اطلاعی و احساس تحقیر می کند.

یک سال بعد، که نواز شریف به جای خانم بوتو به نخست وزیری پاکستان انتخاب می شود، ژنرال های پاکستانی اورا از همکاری هسته ای خود با ایران مطلع کرده و نخست وزیر جدید را تشویق می کنند که در ازای دریافت نفت بیشتر از ایران همکاری های اتمی با تهران را بازهم افزایش دهد. هدف ژنرال بگ از این تلاش تقویت بنیۀ مالی ارتش پاکستان و به ویژه تخصیص بودجۀ بیشتری به نیروی زمینی این کشور بوده است اما نواز شریف زیر بار این درخواست نمی رود. از این رو، ژنرال بگ و افسران بلند پایۀ همفکر با او مستقلاً عمل نموده و به ازای مبلغی که بین ١٠تا ١٢میلیارد دلار برآورد می شود روند همکاری های اتمی با ایران را بازهم تسریع می کنند. گفتنی است که غلام اسحاق خان، رئیس جمهوری وقت پاکستان، به دلیل اهمیت خاصی که برای روابط کشورش با عربستان قائل بود تمایلی به همکاری با جمهوری اسلامی ایران نداشت اما، بازهم در این جا، ژنرال بگ رأساً عمل نمود و در ژوئیۀ ١٩٩١ با محسن رضائی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دیدار کرد و تأسیسات اتمی پاکستان را با او مورد بازدید قرار داد.

در همین حال، عبدالقدیرخان نیز که خود را مورد حمایت ژنرال بگ می دید به گسترش همکاری با ایران پرداخت و رفت و آمد به این کشور را افزایش داد. با وجود این، مقامات ایرانی از پیشرفت کار راضی نبودند و آن را کند می دانستند، چون بعد از شش سال فعالیت و همکاری با پاکستان موفق به آزمایش فقط یک دستگاه سانتریفوز از نوع (P1) شدند و این دستگاه نیز با اورانیوم تحویل گرفته شده از چینی ها قادر به ادامۀ کار بود. پیشنهاد چینی ها این بود که نقشه های لازم برای احداث یک کارخانۀ تبدیل سنگ اورانیوم به ایران تحویل دهند، اما این پیشنهاد به هیچ وجه برای ایرانی ها کافی نبود. از این رو، مقامات ایرانی به روسیه روی آوردند و محرمانه از مقامات مسکو خواستند که یک کارخانۀ آماده به ایران بفروشند. دستکاه های اطلاعاتی آمریکا به موقع از این فعل و انفعالات آگاه شده و جلوی آن را گرفتند و دولت جمهوری اسلامی به ناچار دوباره به پاکستانی ها مراجعه کرد ولی چون روابط دو کشور به خاطر اختلافات شان بر سر افغانستان تیره شده بود، این بار مقامات ایرانی یک راست به سراغ شبکۀ شخص عبدالقدیرخان رفتند که پیش از ایران به دولت های لیبی و کرۀ شمالی تجهیزات اتمی فروخته بود. شخصی به نام عبدالطاهر، از طرف شبکۀ عبدالقدیر خان در دوبی، در چهارچوب یک شرکت تجاری به نام ( SMB Computer Business, Dubai) وارد عمل شد و در ماه دسامبر ١٩٩٣پس از دو جلسه گفتگو در دفتر شرکت خود با نمایندگان اعزامی تهران با دولت ایران قراردادی امضا نمود.

در سال ١٩٩٤، به ازای پیش پرداختی بالغ بر شش تا هفت میلیارد دلار، شبکۀ عبدالقدیر خان در دوبی به سرپرستی عبدالطاهر مقادیری نقشۀ ساخت سانتریفوژهای نوع (P2) به ایران تحویل دلد که موجب خشم شدید مقامات ایرانی شد زیرا صرف داشتن نقشه، کارساز نبود و ایران خواستار خود سانتریفوژ بود. سرانجام، پس از مشکلات عدیده برسر راه دستیابی به این تجهیزات شرکت یاد شده در دومحموله در سال های ١٩٩٤و ١٩٩٥قطعات لازم برای مونتاژ پانصد سانتریفوژ (P2) به ایران ارسال نمود.

در این هنگام، ایران می توانست دست به آزمایش های مستقیم بزند. مسئولان جمهوری اسلامی ایران کارخانه ای را در خود تهران به نام "کالای الکتریک" که کارش ساخت ساعت های دیواری بوده است به انجام این آزمایش ها اختصاص دادند و از آن به بعد روند پیشرفت فعالیت های اتمی ایران سرعت گرفت. در خور توجه است که در پاکستان خانم بینظیر بوتو دوباره در سال ١٩٩٣ برسر کار آمد و تلاش کرد جلو صدور تکنولوژی هسته ای به خارج را بگیرد اما زورش به ارتش و شبکۀ عبدالقدیرخان نرسید. شمار سانتریفوژهای تحویلی به ایران از سوی شبکۀ عبدالقدیر خان رو به افزایش گذاشت و حتی بعد از تیره تر شدن روابط اسلام آباد و تهران بر سر طالبان در افغانستان این همکاری ادامه یافت.

در روز چهاردهم اوت ٢٠٠٢، مسئولان یک گروه اپوزیسیون ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی در واشنگتن فاش نمودند که دولت جمهوری اسلامی ایران در نطنز و اراک دارای تأسیسات مخفی اتمی است. این نکته که آیا اطلاعات مربوط به این افشاگری ها راخود این گروه اپوزیسیون ایرانی در دست داشته یا سرویس های اطلاعاتی آمریکا این اطلاعات را در اختیار این گروه قرار داده اند روشن نیست. اما در این مورد که آمریکائی ها از قبل از این مسأله اطلاع داشته اند شکی نیست. گفته می شود که آمریکائی ها میل نداشتند که متحد خود پاکستان را در شرایط ناهنجاری قرار دهند و از همین رو اطلاعات خود را علنی نمی کردند.

یکی از اسنادی را که بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی در ایران کشف کرده اند، دستور العملی است پانزده صفحه ای که فقط به درد ساختن بمب می خورد و هیچ استدلال و توجیهی از سوی مقامات ایرانی ، نمی تواند این واقعیت را انکار کند.

در حال حاضر، ایران دارای حدود یک تن اورانیوم غنی شده در نطنز است و ظرف مدت نسبتاً کوتاهی می تواند میزان غنی سازی آن را بالا ببرد و به سطح مورد نیاز برای تولید سلاح اتمی برساند.

از طرف دیگر، ایران در ماه فوریۀ گذشته اولین ماهوارۀ خود را به فضا پرتاب کرد. پس این کشور در حال حاضر توانائی علمی و تکنیک جداسازی طبقات موشک های دوربرد را دارد. این دیگر یک گمان و خیال نیست بلکه یک واقعیت است.

اولی هاینونن Olli Heinonenکارشناس ارشد آژانس بین المللی انرژی اتمی کشورهای عضو آژانس را مطلع ساخته است که برنامه های هسته ای ایران به سرپرستی مهندس محسن فکری زاده به مرحله ای رسیده است که می تواند هم بمب اتمی تولید کند و هم آن را به وسیلۀ موشک های شهاب- ٣که دارای بردی بالغ بر دوهزار کیلومتر است پرتاب نماید.

عدم پذیرش احمدی نژاد در هتل های نیویورک

روزنامه نیویورك پست نوشت: مسئولان هتل هلم اسلی در نیویورك اعلام كردند: به محض اطلاع از راه‌اندازی یك ضیافت در محل این هتل، به مناسبت حضور احمدی‌نژاد در هفته آتی برای شركت در نشست سالانه سازمان ملل، دستور ابطال این رزرواسیون را صادر كرده‌اند.

به گفته مسئولان این هتل، روز پنج شنبه یك گروه فشار آمریكایی موسوم به اتحاد علیه ایران اتمی به این هتل اطلاع داده كه میهمان سالن ضیافت سالن رزروشده از چهار ماه پیش به وسیله انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی، احمدی نژاد می‌باشد.

در پی این اطلاع رسانی، هووار روذبنستن، سخنگوی هتل ضمن ابطال این ضیافت گفت: "نه هیئت ایرانی و نه رئیس جمهور ایران، جایی در ساختمانهای متعلق به هلم اسلی ندارند."

به گزارش نیویورك پست این تصمیم بعد از صحبت‌های محمود احمدی‌نژاد در مورد انكار هولوكاست در روز قدس، توسط این هتل گرفته شد.

اصرار دكتر احمدی نژاد بر سفر هر ساله به نیویورك، در شرایط فعلی كه به دلیل فضای پس از انتخابات ابهامات زیادی درباره حوادث اخیر ایران در افكار عمومی جهان مطرح است، این نگرانی را مطرح كرده كه به طور كلی برنامه‌های رییس دولت دهم در آمریكا با اختلال همراه گردد.

حضور احتمالی هزاران تن از ایرانیان ساكن آمریكا در برابر سازمان ملل و محل اقامت احمدی‌نژاد و سوالهای چالشی خبرنگاران خارجی از وی در مصاحبه‌های عمومی و اختصاصی كه احتمالا با پخش بخشهایی از چندهزار فیلم آماتوری كه توسط شهروندان از حوادث پس از انتخابات گرفته شده، در مقابل احمدی نژاد، وی را در شرایط دشواری قرار خواهد داد.

با توجه به فعالیت قوی سازمانهای غیردولتی نظیر اتحادیه گزارشگران بدون مرز، عفو بین الملل و دیگر تشكلهای بین المللی، حضور چند روزه دكتر احمدی‌نژاد در نیویورك، احتمالا یكی از دشوارترین سفرهای وی طی 4سال اخیر خواهد بود و حضور ده‌ها زندانی مشهور از چهره های سیاسی ومطبوعاتی در بازداشتگاهها بر دشواری فعالیتهای احمدی نژاد در نیویورك خواهد افزود.

در این شرایط به نظر می رسد بهتر است یا با نظر مقامات عالی‌رتبه نظام در سفر دكتر احمدی‌نژاد به نیویورك تجدیدنظر شده و یا با درخواست ریاست دولت دهم، جمعی از زندانیان سیاسی و مطبوعاتی به مناسبت عید فطر آزاد شوند تا در نتیجه تا حدودی به كاهش تنش در فضای موجود و بهبود تصویر بین‌المللی دكتر احمدی نژاد كمك كند.

عدم پذیرش احمدی ن

روزنامه نیویورك پست نوشت: مسئولان هتل هلم اسلی در نیویورك اعلام كردند: به محض اطلاع از راه‌اندازی یك ضیافت در محل این هتل، به مناسبت حضور احمدی‌نژاد در هفته آتی برای شركت در نشست سالانه سازمان ملل، دستور ابطال این رزرواسیون را صادر كرده‌اند.

به گفته مسئولان این هتل، روز پنج شنبه یك گروه فشار آمریكایی موسوم به اتحاد علیه ایران اتمی به این هتل اطلاع داده كه میهمان سالن ضیافت سالن رزروشده از چهار ماه پیش به وسیله انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی، احمدی نژاد می‌باشد.

در پی این اطلاع رسانی، هووار روذبنستن، سخنگوی هتل ضمن ابطال این ضیافت گفت: "نه هیئت ایرانی و نه رئیس جمهور ایران، جایی در ساختمانهای متعلق به هلم اسلی ندارند."

به گزارش نیویورك پست این تصمیم بعد از صحبت‌های محمود احمدی‌نژاد در مورد انكار هولوكاست در روز قدس، توسط این هتل گرفته شد.

اصرار دكتر احمدی نژاد بر سفر هر ساله به نیویورك، در شرایط فعلی كه به دلیل فضای پس از انتخابات ابهامات زیادی درباره حوادث اخیر ایران در افكار عمومی جهان مطرح است، این نگرانی را مطرح كرده كه به طور كلی برنامه‌های رییس دولت دهم در آمریكا با اختلال همراه گردد.

حضور احتمالی هزاران تن از ایرانیان ساكن آمریكا در برابر سازمان ملل و محل اقامت احمدی‌نژاد و سوالهای چالشی خبرنگاران خارجی از وی در مصاحبه‌های عمومی و اختصاصی كه احتمالا با پخش بخشهایی از چندهزار فیلم آماتوری كه توسط شهروندان از حوادث پس از انتخابات گرفته شده، در مقابل احمدی نژاد، وی را در شرایط دشواری قرار خواهد داد.

با توجه به فعالیت قوی سازمانهای غیردولتی نظیر اتحادیه گزارشگران بدون مرز، عفو بین الملل و دیگر تشكلهای بین المللی، حضور چند روزه دكتر احمدی‌نژاد در نیویورك، احتمالا یكی از دشوارترین سفرهای وی طی 4سال اخیر خواهد بود و حضور ده‌ها زندانی مشهور از چهره های سیاسی ومطبوعاتی در بازداشتگاهها بر دشواری فعالیتهای احمدی نژاد در نیویورك خواهد افزود.

در این شرایط به نظر می رسد بهتر است یا با نظر مقامات عالی‌رتبه نظام در سفر دكتر احمدی‌نژاد به نیویورك تجدیدنظر شده و یا با درخواست ریاست دولت دهم، جمعی از زندانیان سیاسی و مطبوعاتی به مناسبت عید فطر آزاد شوند تا در نتیجه تا حدودی به كاهش تنش در فضای موجود و بهبود تصویر بین‌المللی دكتر احمدی نژاد كمك كند.

۱۹ شهریور ۱۳۸۸

دکتر سروش : به یاری خدا، دین و آزادی می‌مانند و استبداد می‌رود .

نامه شدیداللحن دکتر سروش به آیت‌الله خامنه‌ای:

به یاری خدا، دین و آزادی می‌مانند و استبداد می‌رود

دکتر عبدالکریم سروش در نامه‌ای شدیداللحن به آیت‌الله خامنه‌ای، ضمن انتقاد از عملکرد وی در جایگاه رهبری، تاکید کرد که: ما آزادی و دیانت را ارج خواهیم نهاد، و وعده داد که این نسل، زوال استبداد دینی را جشن خواهد گرفت و به جامعه‌ای اخلاقی و حکومتی فرادینی دست خواهد یافت. متن کامل نامه دکتر سروش را بخوانید:

عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.

صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.

قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند

وجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.

چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.

شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.

آقای خامنه ای،

که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده

درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.

شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.

"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.

آقای خامنه ای،

می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.

خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!

از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که

لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند

می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:

ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)

می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).

ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟

تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که

آفرین ها بر تو بادا ای خدا
بنده خود را ز غم کردی جدا

آتشی زد او به کشت دیگران
باد آتش را به کشت او بران

آقای خامنه ای،

می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.

سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.

این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.

آقای خامنه ای،

بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:

با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

و گفتند:

مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند

نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.

جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء - سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.

این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری

فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.

برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.

ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.

ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.

ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.

*************

با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:

و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد - سوره اعراف 164)

بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.

ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر

. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.

آب و دریا ای خداوند آن توست
باد و آتش جمله در فرمان توست

گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود

تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور

رمضان مبارک 1430 قمری
شهریور 1388 شمسی

عبدالکریم سروش

بیانیه شماره 12 میرحسین موسوی

بسم الله الرحمن الرحیم

خبر دستگیری برادران عزیز آقایان دكتر سیدعلیرضا بهشتی و مهندس مرتضی الویری مسئولان كمیته پیگیری امور آسیب دیدگان حوادث ایام اخیر و سردار مقدم مسئول كمیته ایثارگران ستاد انتخاباتی اینجانب موجی از شگفتی و ابهام در دلبستگان به نظام اسلامی ایجاد كرده است.

آنان به بند كشیده شده‏اند در حالی كه جرمی جز پیروی از راه انقلاب و دفاع از اجرای عدالت در مورد خون‌های به‌ناحق ریخته شده و كمك به خانواده بی گناهانی كه پس از انتخابات به زندان افتاده‏اند ندارند. آنان اینک در زندان به سر می‌برند در حالی که عاملان فجایع اخیر آزادند و مسئولان ادعا میكنند حتما به جنایاتی كه رخ داده است رسیدگی خواهند كرد. آیا با از بین بردن اسناد جنایت و در بند کردن کسانی که حقوق قربانیان را پیگیری می‌کردند این کار را انجام می‏دهید؟

المرء یحفظ فی ولده. حرمت انسان‌ها در فرزندانشان پاسداری می‌شود. مردم اینك از مدعیان پرچمداری انقلاب اسلامی می‏پرسند حرمت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی را در خاندان او چگونه رعایت کرده‌اید؟

مردم ایران!

کاملا پیداست که تلاش‌های شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهایی خطیر در پیش‌رو قرار گرفته است. دستگیری كسانی چون دكتر بهشتی یك نشانه است كه از حوادثی سهمگین‌تر خبر می‏دهد. اما باطل رفتنی است و آن چیزی كه به مردم سود می‏رساند باقی می‏ماند.

و اما ما ینفع الناس فی‏مكث فی الارض. آرامش و هوشیاری خود را حفظ كنید. سلسله حوادث جدیدی كه آغاز شده است به مانند دیگر تحركات كور این ایام برای مخالفان شما جز خسارت باقی نخواهد گذاشت. مراقب باشید كه آن‏ها شما را تحریك نكنند و به هنگام نابودكردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند.

اینجانب به ویژه هتك حرمتی كه از بهشتی مظلوم شده است را به فرزندان آن شهید و شاگردان و پیروان و دوستداران او و تمامی دلبستگان به انقلاب و اسلام تسلیت می‏گویم و از خداوند آرزومندم ضایعه‌ای كه با این عمل در قلب مردم ما ایجاد شده است با جاودانه كردن آبروی این خاندان جبران شود.

میرحسین موسوی

موسوی : اگر بازداشت شدم اعتصاب سراسری کنید.

[جمعه «روز ايران سبز» است. اگر «سبزپوش» نرويم دستگيري كروبي، موسوي و خاتمي حتمي است.جمعه سرنوشت ايران رقم مي خورد!]

/ بازداشت آقايان بهشتي و الويري و پلمپ دفتر آقاي كروبي، زمينه چيني براي بازداشت سران جنبش است. اما كودتاچيان اين كار را به «نتيجه روز قدس» احاله داده اند. فرداي روزي كه مردم در خانه بمانند و «سبزپوش» به راهپيمايي نروند! بعيد است مردم به ستوه آمده ما؛ با خانه نشيني و تنها گذاشتن سران جنبش سبز، يك عمر سلطه كودتاچيان را بر خود «پيش خريد» كنند. منتها بايد «سبزپوش» برويم تا نتوانند حضور ميليوني ما را مثل انتخابات ٢٢ خرداد به اسم نظام «مصادره» نمايند. رنگ سبز قدرت ملي ما را به رخ كودتاچيان و رهبرشان مي كشاند.اما اگر دستگيري سران اصلاحات قبل از روز قدس انجام شود، نبايد منتظر جمعه نشست. هر كجا بوديم بايد اعتصاب عمومي كنيم و دست از كار بكشيم. اين قرار ميرحسين موسوي با ملت بود كه بعد از كودتا و سركوبهاي خونين ملت گفت و نوشت:«بازداشتم كردند، اعتصاب سراسري كنيد.» آن سخن را وقتي گفت كه چندين روز از بازداشت برادر همسرش مي گذشت ولي او و همسرش حتي خبري از نزديك شدن خطر دستگيري به مهندس موسوي و خانواده اش ندادند. حالا اما خطر بازداشت هر سه آقايان جدي است . بدون اينكه در دام اقدامات تحريكي كودتاچيان بيفتيم و «شورشهاي كور» انجام دهيم، فقط سر كارمان نرويم. پس «كلمه رمز» فرمان اعتصاب سراسري و تحصن عمومي؛ «شنيدن خبر» دستگيري آنهاست.جمعه «روز ايران» است نه روز قدس و ما براي اعتراض به غصب ايران و وحشيگري نظاميان متجاوز به ملت ايران «با رنگ سبز» به خيابانها ميرويم تا نكبت و «سياهي» روسياه شود.

۱۲ شهریور ۱۳۸۸

اکبر گنجی : چرا توبه و اعتراف می کنند ؟

اشاره: دادگاه های فرمایشی بازداشت شدگان پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد، اعتراف های برخی بازداشت شدگان به جرائم ناکرده و نقد خود از طریق طرد علوم انسانی و اجتماعی، برای افراد بسیاری این پرسش را پدید آورده که دستگاه سرکوبگر از چه روش هایی برای رساندن آزادیخواهان، فعالین حقوق بشر و روزنامه نگاران به چنین موقعیتی استفاده می کند؟ از سوی دیگر، افراد بسیاری که هیچ گاه گذارشان به زندان و سلول های انفرادی نیفتاده است، می پرسند چرا دموکراسی خواهان حاضر به پذیرش خواست و میل بازجویان شده و همان سخنانی را بر زبان می آورند که آنان خواسته اند؟ در این یادداشت کوتاه کوشش خواهد شد تا بلکه نوری بر تاریکخانه ی بازداشتگاه ها افکنده شود.

1- معرفت و مهارت

گیلبرت رایل (Gilbert Ryle) فیلسوف تجربه گرای قرن بیستم، در کتاب مفهوم ذهن (The Concept of Mind) فعالیت های آدمیان را به معرفت (Knowing that) و مهارت (Knowing how) تقسیم کرده است. معرفت، آموختنی است. افراد به مدرسه و دانشگاه می روند و کسب دانش(فلسفه، علوم تجربی طبیعی، علوم تجربی اجتماعی، و...) می کنند. اما مهارت در اثر تمرین و تکرار ملکه ی افراد می شود. افراد زیادی لطیفه ها را می دانند، اما همه ی افراد نمی توانند لطیفه ها را به فلان و بهمان روش بیان کنند و مردم را بخندانند. فرد ناخداباور هم قادر به شناخت دین است، اما دینداری مهارت است، نه صرف معرفت. علم به شنا کردن از طریق مطالعه و آموزش به دست می آید، اما "شنا کردن" مهارت است که در اثر تمرین و تکرار ملکه خواهد شد. کاملاً طبیعی است که چند فرد دانش واحدی(هم سطح) از شنا کردن داشته باشند، اما حتی اگر همه ی آنها شناگر هم باشند، در سطح واحدی قرار ندارند. مسابقات شنا نشان دهنده ی تفاوت سطح شناگران است. خیاطی و رانندگی هم مشمول همین حکم اند. می توان از طریق مطالعه و آموزش از خیاطی و رانندگی آگاه شد، اما همه ی افراد خیاط و راننده نیستند، همه خیاطان و راننده گان هم در یک سطح قرار ندارند.

2- علم به زندان، زندانی بودن

تفکیک گیلبرت رایل در خصوص زندان هم صادق است. علم به زندان یک چیز است و زندانی شدن چیزی دیگر. می توان از طریق خواندن و شنیدن از زندان ها کسب علم کرد، اما زندانی شدن، زندانی بودن، زندانی کشیدن چیز دیگری است. مهارت هایی چون خیاطی، رانندگی، شناگری، نقاشی و آشپزی به روی اکثریت آدمیان گشوده است. یعنی افراد می توانند آن قدر رانندگی کنند تا راننده ی خوبی شوند، آن قدر فوتبال بازی کنند تا فوتبالیست حرفه ای شوند. اما تعداد زندانیان همه ی جوامع از میزان معینی تجاوز نمی کند( آمریکا به عنوان کشوری که مقام اول جهانی را در تعداد زندانیان داراست، در سال 1996، به ازای هر 100 هزار نفر، 600 زندانی داشته است. در ایران به ازای هر 100 هزار نفر جمعیت کل کشور، 240 زندانی وجود دارد). از همین میان، تعداد زندانیان سیاسی- عقیدتی، نسبت به کل جمعیت یک کشور، بسیار بسیار پائین است. همین تعداد قلیل هم از این امکان برخوردار نبوده اند که زندانی کشیدن را بارها و بارها تجربه کنند. حال نوبت آن است که چند نکته را در نظر گیریم:

1-2- تجربه زندان : ممکن است زندانی اولین بار باشد که پایش به زندان باز شده است، لذا فاقد تجربه ی "زندانی بودن" است. به تعبیر دیگر، فرد تجربه ای تماماً جدید را باید از سر بگذراند.

2-2- تفاوت سلول های انفرادی: زندان اوین، به عنوان بهترین زندان ایران، دارای چند نوع سلول انفرادی است.

یک- بند 240: سلول های انفرادی سازمان زندانها(طبقه ی دوم و سوم و چهارم).

دو- بند 240: سلول های انفرادی حفاظت اطلاعات قوه ی قضائیه(طبقه ی اول بند 240).

سه- بند 209: سلول های انفرادی وزارت اطلاعات.

چهار- بند 2 الف: سلول های انفرادی سپاه پاسداران.

بند سپاه از دیگر بندها بسیار بدتر است. به عنوان مثال، سلول های انفرادی سپاه فاقد توالت و دستشویی است. متهم حتی در آب خوردن و توالت و حمام رفتن محتاج لطف بازجویان و مراقبین است. معمولاً بازجویان از این محدویت ها هم برای فشار وارد آوردن بر زندانی استفاده می کنند. البته آنچه بر احمد زیدآبادی در بازداشت کنونی او رفته است، حکایت از آن دارد که در جای دیگری سلول هایی بسیار کوچک به اندازه قبر درست کرده اند.

3-2- تفاوت نحوه ی بازجویی :نحوه ی رفتار دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی با افراد مختلف، از جهات گوناگون، تفاوت دارد: سلول انفرادی فرستادن یا نفرستادن، میزان حبس در سلول انفرادی، بازجویی مداوم از متهم محبوس در انفرادی یا عدم تداوم بازجویی، بی خوابی دادن به متهم یا عدم بی خوابی دادن، کتک زدن یا کتک نزدن، شکنجه ی متهم یا عدم شکنجه، تحقیر متهم یا عدم تحقیر، اهانت و فحاشی به متهم و خانواده اش یا عدم فحاشی و اهانت، اجازه ی تماس تلفنی داشتن یا اجازه نداشتن، تعداد دفعاتی که متهم را به توالت و حمام می برند، تعداد نوبت هایی که به متهم چای و آب خوردن می دهند، ملاقات با خانواده یا عدم ملاقات، تهدید به بازداشت همسر و فرزند یا عدم تهدید بازداشت دیگر اعضای خانواده، این قصه را می توان همچنان ادامه داد.

اینها بخشی از واقعیات دوران سخت بازجویی است. لحظه ای به این فکر کنید که در سلول انفرادی هستید: از همه ی عالم بی خبرید، شما را در وضعیتی چون مرده قرار داده اند، اطلاعات غلط به شما می دهند، گروه اول شما را شکنجه می کنند، بعد گروه دیگری می آیند و از شما عذر خواهی می کنند و به شما می گویند آن افراد مجازات خواهند شد، ولی اگر شما با ما راه نیائید همان بازجویان دوباره مسئول پرونده ی شما خواهند شد، ممکن است به جرم براندازی و جاسوسی اعدام شوید، برای چه اینجا مانده اید؟ افراد بسیار پائین تر از تو اینک وزیر و نماینده و سفیرند، و دارند با همسر و فرزندانشان در بهترین نقاط ایران و جهان گردش می کنند. به این فکر کرده ای که پس از تو چه بر سر همسرت خواهد آمد؟ دیگران به چه چشمی به زنی بیوه می نگرند؟(عذر مرا بپذیرید، اینها بخشی از واقعیت تلخ زندانی شدن ایرانند). آدم باید شجاع باشد، اما شجاعتی که همسر و فرزندانت را نابود می کند، چه فضیلتی است؟ یک اعتراف به خطا موجب آزادی ات خواهد شد. حال نوبت آن است که از خیال برون آئید. تمام آنچه گفته شد، مانند آگاهی یافتن از سوختن دیگری است، این کجا و سوختن شما در آتش کجا؟

4-2- بی حقوقی : زندانیان سیاسی- عقیدتی ایران از بسیاری از حقوق زندانیان دیگر کشورها محروم اند. متهم اسیری در دست بازجویان است. فرض کنید که یک شخص محترم که سال ها با آبرو زندگی کرده است را زندانی می کنند. بازجو در اولین ملاقات به او می گوید:"چه طوری مادر فلان"، "چه طوری خواهر فلان"، "من فلانم را در فلانت می کنم"، "بچه ات را به اینجا می آوریم و فلانش می کنیم". متهم که فکر می کرد به عنوان یک زندانی سیاسی- عقیدتی با دستگاهی مواجه خواهد شد که پاسدار اخلاق و معنویت است، با این تجربه ی غیرقابل انتظار چه خواهد کرد؟

5-2- انگیزه ی مقاومت: رژیم جمهوری اسلامی ایران کوشیده است تا انگیزه ی مقاومت را در متهمان نابود کند. هر شعاری که شما داشته باشید، زمامداران این رژیم همان شعار را بسیار رادیکال تر از شما سر خواهند داد. اگر شما شعار مبارزه ی با امپریالیسم سر دهید، این رژیم به شما خواهد گفت که سردمدار مبارزه ی عملی با امپریالیسم است. اگر از عدالت اجتماعی سخن بگوئید، با این مسأله مواجه می شوید که آنها بیش از هر کس دیگر از عدالت اجتماعی حرف می زنند. اگر از مردم سالاری و حقوق بشر سخن بگوئید، آنها به شما خواهند گفت که بهترین نظام سیاسی جهان در رعایت دموکراسی و حقوق بشرند. همین نظام پاسدار اخلاق و معنویت و دیانت، معمولاً زندانیان سیاسی- عقیدتی را به سه اتهام متهم می کند.

اول: جاسوسی، خیانت به کشور، ارتباط با بیگانگان و غیره.

دوم- فساد مالی، سوء استفاده ی مالی از بیت المال.

سوم- فساد جنسی، ارتباط نامشروع مردها با دختران و زنان بیوه و شوهر دار، ارتباط نامشروع زنان با پسران و مردان دارای همسر.

هیچ کشوری فاقد جاسوس نیست. در ایران هم افراد نادری وجود دارند که برای برخی دولت ها جاسوسی می کنند. شیوه ی اتهام زنی دستگاه های امنیتی- قضایی جمهوری اسلامی به زندانیان سیاسی- عقیدتی، جاسوسان را به قهرمان تبدیل کرده است. وقتی مخالفان سیاسی(آزادیخواهان، مدافعان حقوق بشر، وکلا، روزنامه نگاران، دانشجویان، کارگران، زنان و...) به جاسوسی متهم می شوند، دیگر هیچ کس جاسوس واقعی را هم جاسوس بشمار نخواهد آورد. روشن است که روزنامه نگاران، دانشجویان، وکلا، زنان، کارگران، فعالین حقوق بشر و غیره، اگر بخواهند هم نمی توانند به اطلاعات محرمانه و سری دست بیایند. اما افرادی که در نیروهای نظامی و پروژه های هسته ای کار می کنند، به اطلاعات محرمانه و سری دسترسی دارند. جاسوسانی که این نوع اطلاعات را به خارجی ها می فروشند، پس از بازداشت در زندان، به زندانیان سیاسی با افتخار می گویند کار ما هم نوعی مبارزه ی سیاسی با رژیم بود.

بسیاری از متهمان سیاسی- عقیدتی حاضر نیستند به اتهام فساد مالی، فساد جنسی و جاسوسی متهم شوند. به همین جهت گمان می کنند اگر با بازجویان همکاری کنند از شر چنان اتهاماتی خلاص خواهند شد. یکی از اعمال نظام ولایت مطلقه ی فقیه این بوده است که فضیلت را به رذیلت، و رذیلت را به فضیلت تبدیل کرده است. در جامعه ای که رژیم سیاسی اش "اعتماد" و "اطمینان" را از بین برده است، ایستادن چه ارزشی دارد؟ ایستادن برای چه؟

6-2- فقدان ضمانت: هیچ تضمینی وجود ندارد که فردی که در گذشته سال ها حبس را تحمل کرده است، دوباره اگر با چنان شرایطی روبرو گردد، بتواند مقاومت کرده و حاضر به پذیرش زندان شود. حتی ممکن است فرد حاضر به تحمل زندان باشد، اما شکنجه های روحی و جسمی را نتواند تحمل کند. از این رو سابقه ی حبس طولانی، ضمانتی برای هیچ کس فراهم نمی آورد. زندانی کشیدن، جوک گفتن و شنا کردن نیست که در کسی مهارت ایجاد کند. زندانی شدن، یعنی از دست دادن آزادی. زندان، فقدان آزادی است.

3- تفاوت مبارزه ی پیش و پس از انقلاب

فضای چریکی پیش از انقلاب بریدن را بر نمی تابید. قهرمان بودن، مقتضای مبارزه ی مسلحانه ی پیش از انقلاب بود. ساواک به اطلاعات زندانیان نیاز داشت. لو دادن اسرار گروه، خانه های تیمی و تقاضای بخشش از شاه، گناهی نابخشودنی بود. اگر سال های آغازین دهه ی اول انقلاب را نادیده بگیرم، اکثریت مخالفان جمهوری اسلامی مبارزه ی مسالمت آمیز را برگزیدند. هیچ یک از زندانیان سیاسی - عقیدتی چیزی برای مخفی کردن نداشته و ندارد. نویسنده ای، مقاله ای نوشته یا نظری ابراز داشته است. اگر به متهمان کنونی نگریسته شود، تنها جرم همه ی آنها شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و رأی دادن به یکی از زمامداران رژیم در سه دهه ی گذشته است. بازداشت شدگان اشتباه کردند، اما نه آن اشتباهی که رژیم مدعی است. اشتباه بسیاری آنها این بود که :

اول : گمان می کردند، اگر خاتمی نباشد، انتخاب میر حسین موسوی یا مهدی کروبی، مسأله ی چندانی برای رهبری ایجاد نخواهد کرد و آقای خامنه ای می تواند همچنان اهداف و سیاست هایش را دنبال کند. اما رهبر فقط و فقط محمود احمدی نژاد را می خواست.

دوم: خطای دیگر آنها این بود که گمان می کردند اگر اکثریت مردم(حدود 70 درصد) در انتخابات شرکت کنند، برای محافظه کاران امکان تقلب بیش از سه چهار میلیون رأی وجود ندارد. اما پس از انتخابات فهمیدند که برای رژیم سه- چهار میلیون تقلب با یازده میلیون تقلب فرقی ندارد، تلقب تقلب است، چه چهار میلیون، چه یازده میلیون.

سوم : خطای دیگر آنها این بود که نمی دانستند پیروزی در انتخابات جمهوری اسلامی، "انقلاب مخملی" و "کودتای مخملی" به رهبری آمریکا و انگلیس به شمار می آید.

این سه خطای نابخشودنی اصلاح طلبان را چنین وضعیتی قرار داده است. بیائید برای لحظه ای دستاوردهای جنبش سبز برای ایران و ایرانیان را فراموش کنیم و صرفاً از منظر منافع شخصی بازداشت شدگان به انتخابات بنگریم. اگر اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نمی کردند و به جای 80 درصد مردم، 40 درصد واجدین شرایط در انتخابات شرکت می کردند و احمدی نژاد با آرای کمتری به ریاست جمهوری منصوب می شد، در آن صورت اصلاح طلبان اکنون کجا بودند؟ آیا باز هم مجبورشان می کردند تا به جرائم ناکرده اعتراف کنند؟

پرسش دیگری هم وجود دارد که باید پاسخی برای آن فراهم آورد:چه دلیل و انگیزه ای برای زندان ماندن و حبس کشیدن افرادی که تنها جرم شان کشاندن مردم به پای صندوق های رأی بوده است، وجود دارد؟ خواننده ی محترم توجه دارد که مدعا این نیست که اصلاح طلبان کاری نکرده اند- نمی توان انکار کرد که بسیج اجتماعی پس از انتخابات، یکی از نتایج ناخواسته ی مشارکت در انتخابات بود. این وقایع مردم و نیروهای سیاسی را به جلو راند- مدعا این است که آنها جرمی مرتکب نشده اند تا به خاطر آن در سخت ترین شرایط مجبور به حبس کشیدن باشند.

4- نتیجه

مائیم و واقعیت وجود زندانیان سیاسی- عقیدتی. پروژه ی اعتراف گیری و توبه نامه نویسی دو هدف را تعقیب می کند. اول- قبولاندن این فکر به مردم که با عده ای وطن فروش و خائن روبرو هستند. دوم- حفظ و تحکیم وحدت نیروهای سرکوبگر. یعنی به آنها گفته می شود که با توطئه ی جهان غرب برای سرنگونی رژیم روبرو هستند، اگر سرکوبگری ادامه نیابد و تشدید نشود، رژیم سرنگون خواهد شد و رژیم بعدی شما را محاکمه و مجازات خواهد کرد.

با این رژیم چه باید کرد؟ باید اعتراف گیری و توبه نامه نویسی را از کارکرد انداخت و با هر دو هدف این پروژه مبارزه کرد:

1-4- مردم باید نشان دهند که فریب نمی خورند و بازداشت شدگان را نه جاسوس، که قهرمان راه آزادی و دموکراسی بشمار می آورند. حمایت همه جانبه از کلیه ی بازداشت شدگان ترفند رژیم را بی اثر خواهد کرد. از زندانیانی که مجبور به اعتراف و توبه شده اند باید همچون قهرمان تجلیل کرد. زندانیان، قربانی روش های استالینیستی رژیمی هستند که برای حفظ قدرت هر کاری را مجاز می داند. باید رهبری نظام را به دلیل آنکه از طریق برنامه ریزی و به طور سازمان یافته متفاوت ها(دگر اندیشان و دگرباشان) را شکنجه و محکوم می کند، به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم کرد.بدینترتیب کارکرد اول از بین می رود.>

2-4- یک در خصوص کارکرد دوم، نباید به گونه ای سخن گفت که باعث تحکیم وحدت نیروهای سرکوبگر شود. نباید به گونه ای شعار داد و اهدافی را تعقیب کرد که نیروهای نظامی و شبه نظامی و امنیتی را در وضعیت انتخاب میان مرگ و زندگی قرار دهد. باید به صراحت تمام اعلام کرد همه ی ما توافق داریم که به فرایند خشونت برای همیشه باید پایان داد. باید قبول کرد و از طریق گفت و گو نشان داد که ایران برای همه ی ایرانیان است. هیچ فرد یا گروهی قرار نیست سرکوب و حذف شوند. همه ی نیروها در فرایند دموکراتیزه کردن نظام سیاسی مشارکت خواهند داشت. ما باید ایرانی بسازیم که در آن خداباوران و خداناباوران، چپ ها و راست ها، سنی ها و شیعیان، بهایی ها و دراویش، مسلمان ها و مسیحی ها و یهودی ها، همه و همه، حضور داشته باشند و در تعیین سرنوشت آزاد و برابر باشند. مسأله و مشکل ایران، مسأله ی استبداد و خودکامگی است. دموکراسی، حلال مسائل و رافع مشکلات است. مساله ی ما، عدم تحمل "دیگری" و "تفاوت" است.

سردار جعفری از نگاه نیک آهنگ کوثر


روز قدس روز اعتراض به منش صهیونیستی

روز قدس، روز دفاع از چند فلسطینی نیست، روز اعتراض به یک دولت هم نیست، روز اعتراض به یک شیوه و یک منش است؛ در هرجای جهان و به هر نامی که به کار گرفته شود. خصوصا در این روزها که روش‌های دولت کودتایی احمدی‌نژاد و متحدان آن در حکومت، بیش از هر زمان دیگری به رفتار سرکوب‌گرانه‌ی اسرائیل شبیه شده است، روز قدس باید در همه‌جای ایران و بلکه دیگر کشورهای مسلمان و غیر مسلمان به روز اعلام برائت از همه‌ی اشکال خشونت تبدیل شود؛ و این تحولی است که امسال سبزهای ایران رقم خواهند زد. به همین مقدار بسنده می‌کنیم و برای تعیین شکل و شیوه‌ی اجرای این ایده، منتظر بحث همگان در فضاهای مجازی و حقیقی و اعلام نظر رهبران جنبش سبز می‌مانیم.

شهرپیمایی شاد شب نیمه رمضان

همانطور که پیش‌تر هم اشاره کرده بودیم، پانزدهمین موج‌آفرینی سبزها در ماه رمضان، «شهرپیمایی شاد شب نیمه رمضان» است. جمعه شب این هفته (13 شهریور) شب تولد امام حسن مجتبی است که تنها جشن ماه رمضان محسوب می‌شود. این شب بهترین فرصت برای تغییر فضا و مهیا شدن برای سخنرانی خاتمی در حرم امام و سپس راهپیمایی روز قدس است. به طور خاص هم دعوت می‌کنیم که از این شب، سبزها دو تحول تازه را رقم بزنند: تحریم پیامک را بشکنیم و از این وسیله برای اطلاع رسانی فراتر از محدوده کاربران اینترنت استفاده کنیم، و استفاده عمومی و علنی از نمادهای سبز را از سر بگیریم.


تجربه شهرپیمایی سبزها در شب نیمه شعبان، آنطور که گزارش‌هایش به ما رسیده و دیده و شنیده‌ایم، تجربه بسیاری موفقی بوده است. اکنون نیاز به فرصتی داریم که فصلی تازه را در حضور اجتماعی سبزها تدارک ببینیم و برای موج آفرینی های بزرگ‌تر در شب بیست و یکم ماه رمضان در حرم امام و نیز راهپیمایی بزرگ و سبز روز قدس آماده شویم. شب نیمه ماه رمضان که به مناسبت سالروز میلاد امام حسن مجتبی (ع) اصلی‌ترین شب جشن در این ماه است، بهترین فرصت برای تکرار آن تجربه جذاب است.

برنامه، همانند ماه قبل، این است که شب نیمه رمضان 88 را به یک شب خاطره‌انگیز بدل کنیم و شادی این روز را با خاطره‌ی سبز روزهای پرشور قبل از انتخابات دهم پیوند بزنیم؛ به این ترتیب که سبزها در این شب، پیاده و یا با ماشین، به خیابان‌ها بیایند و به خصوص پس از ساعت 10 شب، خیابان‌های اصلی شهرها را به انحصار خود درآورند. در تهران، خیابان ولیعصر از میدان ولیعصر تا میدان تجریش محل اصلی قرار است و در شهرهای دیگر نیز میادین و خیابان‌های اصلی شهرها توسط سبزها قرق خواهد شد.

یادتان نرود که اگر توانستید عکس یا فیلمی از این حضور سبز تهیه کنید، برای ما هم بفرستید.

همزمان با موج‌آفرینی سبز شهرپیمایی نیمه رمضان، چند کار دیگر هم قرار است انجام دهیم:

از سر گیری استفاده نمادهای سبز

فضای بسته و امنیتی دو ماه گذشته باعث شد که شور و نشاط هفته‌های قبل از انتخابات سرکوب شود و تقلب و کودتای پس از انتخابات، امکان عرض اندام مخالفان دولت فعلی را سلب کند، هرچند هیچ‌گاه این سرکوب‌ها نتوانست فضای اعتراض را به کلی از بین ببرد. یکی از جنبه‌های تغییر فضا در روزهای بعد از انتخابات، ممانعت از استفاده از نمادهای سبز بود، و بدین ترتی استفاده از این نمادها به زمان تجمعات اعتراضی محدود شد. اکنون وقت آن رسیده که استفاده عمومی و آشکار از این نمادها را باز از سر بگیریم، هرچند خبر داریم که برخی از تلاش‌گران و علاقه‌مندان، حتی در دشوارترین موقعیت‌ها نیز، هیچ‌گاه نمادهای سبز خود را از دست ندادند. اما عمومی شدن دوباره‌ی استفاده از این نمادها، مانند روزهای قبل از انتخابات، فضای سنگین حاکم را خواهد شکست و فراگیر بودن این حرکت، به امید خدا امکان هرگونه برخورد را نیز منتفی خواهد کرد.

رنگ سبز، یک نماد مقدس مذهبی و نشانه‌ی این جنبش زنده و صلح‌آمیز است. پس در شب میلاد امام حسن مجتبی باز هم همگی سبزپوش به خیابان‌ها خواهیم آمد، تا مقدمه‌ای شود برای سبز کردن حرم امام در زمان سخنرانی خاتمی، سبز کردن راهپیمایی روز قدس و سپس سبز بودن و ماندن دانشجویان با آغاز سال تحصیلی.

در شب نیمه رمضان، علاوه بر لباس سبز، می‌توانید با روبان‌های سبز، رنگ‌های موقتی سبز (مخصوص ماشین) و پوسترهای سبز منقوش به عکس میرحسین موسوی که بزرگمردی از سلاله‌ی پاک امامان است، ماشین‌های خود را تزیین کنید. همچنین می‌توانید از پرچم‌‌ها و سربندهای سبزرنگ با شعارهای مذهبی هم در این ایام استفاده کنید.

دکتر بشیریه: منتظری با رهبری جنبش سبز می تواند نقش مهمی در بسیج مردم ایفا کند

شماره اخير مجله اينترنتى "لوگوس" مصاحبه مفصلى با حسين بشيريه، استاد سابق دانشگاه تهران و از متفكران مهم علوم سياسى در ايران، درباره تحليل نا آرامى ها و جنبش اعتراضى ماه هاى اخير در ايران انجام داده است.



آقاى بشيريه در دوران تدريس ۲۵ ساله خود در دانشگاه تهران بيش از ۱۵ كتاب و دهها مقاله نوشته است و شاگردان زيادى را تربيت كرده است. وى يكسال پس از اينكه محمود احمدى نژاد اعلام كرد چرا بايد استادان ليبرال در دانشگاه هاى ايران تدريس كنند، در تابستان سال ۱۳۸۶ توسط كميته انضباطى دانشگاه تهران اخراج شد.

حسين بشيريه كه هم اكنون در دپارتمان علوم سياسى دانشگاه سيراكيوز آمريكا مشغول تدريس است در پاسخ به سئوالات مصاحبه گر، تحليل هاى خود را از مختصات جنبش سبز، دلايل و زمينه هاى بروز آن، ميزان ثبات و آينده حكومت اسلامى و مختصات رهبرى جنبش اعتراضى و آينده آن ارائه مى دهد.

فشرده اى از رئوس و مضامين اصلى اين مصاحبه را در زير مى خوانيد.

از نظر شما، مختصات حوادث و جنبش اعتراضى ايران چيست؟

حسين بشيريه : رويدادهاى پس از انتخابات زمينه ساز يك موقعيت انقلابى بالقوه در رويارويى با حكومتى شد كه درگير بحران هاى متعددى است. اين حوادث پيش از همه بحران در يكپارچگى و انسجام درونى رژيم را به نمايش گذاشت. رژيم هاى خودكامه با ويژگى تئوكراتيك انتخابى در ذات خود بحران هاى متعددى را پرورش مى دهند، مثل بحران در انسجام درونى، بحران در مشروعيت ايدئولوژيك، ناكارآمدى در هدايت امور و رقابت در ميان رهبران.

اما اگر تمامى اين بحران ها در آن واحد بروز كنند شرايط ممكن است به يك موقعيت انقلابى بدل شود و از دل آن عناصر مبارزه سياسى با حكومت رشد خواهند كرد، مثل اعتراض و نارضايتى عمومى، ايدئولوژى و يا رهبرى جديد و حتى سازماندهى.

جمهورى اسلامى مدتها است كه با معضل يا بحران مشروعيت دست و پنجه نرم مى كند. رشد تفسير جمهورى خواهانه از اسلام سياسى، ذات متناقض قانون اساسى ايران، افزايش تمايز بين عملكرد و آرمان هاى ظاهرى رژيم و فاصله گرفتن بيشتر افكار عمومى از ايدئولوژى مسلط از عوامل تعميق بحران مشروعيت بوده اند.

در عين حال حكومت جمهورى اسلامى هيچگاه دولت كارآمدى نبوده ولى بحران كارآمدى آن از سال ۲۰۰۵ عميق شده و عوارض آن تاثيرات بسيار مخربى بر حيات اجتماعى، اقتصادى و سياسى ايران بر جاى گذاشته است.

در مقابل وخامت بحران ناكارآمدى، جمعيت وسيعى از ايرانيان خواستار بهبود وضعيت هستند و جنبش وسيعى كه به پا خواست تا حد زيادى محصول اين تضاد بين خواسته هاى سياسى روبه رشد مردم و نتايج برون آمده از صندوق هاى راى بود.

اما بايد تاكيد كرد كه مهمترين معنا در حوادث پس از انتخابات را بايد در بحران انسجام درونى حكومت اسلامى جستجو كرد. در ساختار حكومت اسلامى هميشه جناح بندى هاى مختلفى وجود داشته است اما حوادث پس از انتخابات نشان داد كه تضاد و اختلاف در ميان اين جناح ها به حدى رسيده كه با ريش سفيدى و ميانجى گرى حل شدنى نيستند.

در مورد رژيم هاى خودكامه ايدئولوژيك معمولا بحران انسجام باعث شكاف در دستگاه نظامى و سركوب و يا ترديد حكومتگران در مقابله با معترضان نمى شود. اما مشروعيت آن را بيش از پيش زير سئوال برده و شرايط را براى سازماندهى نارضايتى عمومى، شكل گيرى ايدئولوژى و رهبرى مخالفان و ساير عناصر لازم براى وقوع يك موقعيت انقلابى فراهم مى كند.

چرا اين جنبش در سى سالى كه از عمر حكومت اسلامى مى گذرد بى سابقه بود؟

با توجه به اينكه جنبش هاى وسيع تحت حكومت رژيم هاى استبدادى بسيار نادراند وقوع آن را نمى توان با عوامل به اصطلاح معمولى تر مثل بحران اقتصادى، ناكارآمدى حكومت و يا بروز نارضايتى عمومى توضيح داد.

تاريخ جنبش هاى فراگير نشان مى دهد كه در اين جنبش ها نه عوامل نارضايتى بلكه يافتن دريچه اى براى كاناليزه كردن نارضايتى ها و بسترى مناسب براى تعرض قطعى عنصر تعيين كننده است.


در مورد ايران تركيبى از سه عامل كه معمولا در تئورى هاى سياسى به عنوان دليل بروز اين جنبش ها قلمداد مى شوند با هم نمود پيدا كرد.

عامل اول، فاصله يا تضادى تحمل ناپذير بين خواسته ها و توقعات مردم قبل از انتخابات با سركوب خشن حكومت در روزهاى بعد از آن است. با اعلان نتايج انتخابات، فضاى پر نشاط و اميد مردم به نارضايتى و خشم بدل شد كه روى يك مسئله تمركز داشت و آن «تقلب» بود. همين مسئله مردم را به جهت گيرى فعال وا داشت و به خيابان ها آورد.

اما در پى چندين هفته سركوب خشن نيروهاى امنيتى اكنون فضاى هراس جاى احساس خشم عمومى را گرفته است.

در مورد عامل دوم يعنى – شكل گيرى و انسجام عناصر جامعه مدنى – بايد گفت كه تحولات بطئى از سال هاى موسوم به دوران بازسازى و بعد در دوران موسوم به اصلاحات، ايران را از جامعه اى درهم و بدون ساختار و هويت به جامعه اى با حدى از ساختارها و سنت هاى مدنى بدل كرده است.

در ده سال گذشته ما شاهد جنبش هاى اعتراضى موردى و محدودترى بوديم كه با اتكا به همين ساختارها و سنت هاى ابتدايى جامعه مدنى تبلور يافتند. اما در حوادث پس از انتخابات شكاف بين مردم حكومت چنان عميق شد كه جمعيت ميليونى را به ميدان آورد و متاسفانه ساختارها و سنت هاى مدنى شكل گرفته در اين سال ها توان و ظرفيت تداوم دادن به اين حركت را نداشت. هر چند عامل سركوب خشن و بي رحمانه را نبايد از نظر دور داشت.

و بالاخره عامل سوم – يعنى تعميق شكاف در بين حاكمان و بيدارى افكار عمومى – نقش موثرى در به حركت درآوردن مردم داشت. تاييد صلاحيت نامزدهاى اصلاح طلب و حركت آنها به اصطلاح در چهارچوب نظام، فضاى نسبتا امنى براى حركت ميليونى مردم فراهم كرده بود.

همزمان بروز علائم آشكار از اختلاف بين جناح تندرو و بنيادگرا با سنت گرايان (به عنوان مثال اختلاف شديد بين احمدى نژاد و هاشمى رفسنجانى) اين توقع را ايجاد كرده بود كه سنت گرايان از جنبش سبز حمايت خواهند كرد. و بالاخره بروز اختلاف حتى بين حاميان و شخصيت هاى جناح تندرو در روزهاى اول تزلزل در مواضع حكومت را تشديد كرد. هر چند كه در نهايت همه معترضان درون حكومت در مقابل آنچه كه تهديدى براى كل نظام مى دانستند به تبعيت از رهبرى نظام دفاع از بقا حكومت به شكل فعلى را برگزيدند.

در يك كلام هر چند بسيارى از مردم و گروه هاى سياسى مخالف حكومت اسلامى سالهاست كه خواب يك چنين روزى را مى ديدند ولى حقيقت اين است كه مثل هر موقعيت انقلابى ديگرى در تاريخ شرايطى كه ما در ايران ديديم محصول همزمانى چندين عامل سياسى مهم و نادر بود.

آيا جنبش اعتراضى اخير سرآغازى است بر پايان كار حكومت اسلامى ؟

براى سنجش موضوع سقوط حكومت بايد نتايج بحران اخير و چالش هاى حاصل از آن براى جمهورى اسلامى را بررسى كرد و ديد كه رويدادهاى اخير از نقطه نظر عناصر تشكيل دهنده يك موقعيت انقلابى حكومت را در چه موقعيتى قرار داده است.

از نظر مشروعيت ايدئولوژيك، جمهورى اسلامى اكنون با يك بحران شديد دست و پنجه نرم مى كند. حوادث اخير از نقطه نظر مشروعيت نظام چند نتيجه داشت.

اول اينكه ذات واقعى ساختار اين حكومت را برملا كرد. براى اولين بار كاملا مشخص شد كه شخص رهبر تعيين كننده و تصميم گير اصلى است.

اما برملا شدن اين واقعيت به شكل خشن و عريان در دراز مدت به ضرر رهبرى و موقعيت آن خواهد بود چرا كه جايگاه وى را از يك نوع منصب مشروطه به يك مستبد و خودكامه تنزل خواهد داد.

نتيجه ديگر اين است كه اقليت حاكم بيش از گذشته به انتخابات و راى مردم بدبين و از آن هراسناك خواهد شد. اما اگر آنها از ميزان مشاركت مردم و عناصر انتخابى حكومت بكاهند خود به خود مشروعيت رژيم بيشتر زير سئوال خواهد رفت.

نتيجه ديگر اين حوادث در موازات با عامل فوق، بى اعتمادى مردم و گسترش بى اعتقادى آنها به مشاركت سياسى است كه خود عامل ديگرى است در كاستن از مشروعيت حكومت. به اين ترتيب عنصر انتخابى اين رژيم تئوكراتيك به مرور از هر دو زاويه تحليل خواهد رفت و رژيم بيش از گذشته بايد بر عناصر غيردمكراتيك و اشرافيت روحانى تكيه كند.

چهارمين نتيجه اى كه از حوادث اخير در ايران برجا خواهد ماند گسترش دايره به اصلاح «ضد انقلاب» است. از هم اكنون برخى از تندروها دامنه صفت «منافق» را گسترش داده و از منافقين جديد سخن مى گويند.

به عبارتى ديگر، جمعيت و گروه هاى وسيع ترى به مخالفان گروه حاكم پيوسته اند. به اعتقاد من مهمترين نيتجه نا آرامى و جنبش سياسى اخير كاهش چشمگير احساس هراس از حكومت است. شهامت براى بيان نارضايتى هاى قديمى شايد بزرگترين دستاورد جنبش اخير باشد.

اين يك قاعده عمومى است كه چه در مورد تك تك افراد و چه در مورد يك جامعه خشم هميشه هراس را نابود مى كند.

اما از نقطه نظر اقدامات حكومت براى انطباق خود با اوضاع جديد بايد اشاره كرد كه رژيم هاى خودكامه براى جبران ضعف مشروعيت ايدئولوژيك يا به تشديد سركوب روى مى آورند و يا به گسترش و افزايش خدمات و كمك هاى عمومى.

در مورد ايران شاهديم كه حكومت به سركوب شديدتر روى آورده و پايه هاى نظام و امنيتى آن فعال تر شده اند. حكومت اسلامى در حال تحول به سمت يك سيستم حكومت نظامى است. با توجه به مشكلات اقتصادى ايران بعيد است جمهورى اسلامى بتواند فقدان مشروعيت خود را با گسترش خدمات و كمك هاى اجتماعى جبران كند.

از چهار عنصر اصلى ثبات رژيم – يعنى مشروعيت، كارآمدى، وحدت رهبرى و توان سركوب – به نظر مى رسد كه، حداقل در شرايط فعلى، فقط عنصر چهارم يعنى توان سركوب قادر است عمل كند.

حوادث اخير ثابت كرد كه جناح بندى و اختلافات در ميان حكومتگران يا به اصطلاح خودى ها به حدى شديد شده كه به شكل قبل و با مصالحه قابل حل نيست. اختلاف بين اصلاح طلبان و بنيادگران از يك سو، اختلاف بين مراجع و جوامع دينى گوناگون از سوى ديگر و حتى اختلاف بين نخبگان و فرماندهان نظامى هر روز نمونه ديگرى بروز مى دهد.

در عين حال بايد وضعيت نيروهاى اپوزيسيون، نقاط ضعف و نقاط قوت آنها را نيز در نظر گرفت. در بررسى اين عرصه بايد چهار عامل تعيين كننده در بروز جنبش فراگير و يا وقوع موقعيت انقلابى را محك قرار داد كه عبارتند از: حد نارضايتى عمومى، شبكه سازماندهى، ايدئولوژى و رهبرى جنبش.

تا اين مرحله ما شاهد بوده ايم كه ماشين سركوب رژيم بخش زيادى از شبكه سازماندهى مخالفان را فلج كرده و تعداد زيادى از رهبران و چهره هاى موثر را از ميدان خارج كرده است.

اما اين به آن معنى نيست كه اوضاع براى هميشه به اين شكل باقى خواهد ماند. تاكنون موسوى، كروبى و خاتمى اين حركت را با احتياط رهبرى كرده اند اما برخى مراجع شيعه و به خصوص آيت الله منتظرى با انتقادهاى تندترى عملا حكومت فعلى را فاقد مشروعيت دانسته و شورش عليه آن را موجه اعلام كرده است.

معمولا در تداوم حركت هاى اعتراضى، افراد و ديدگاه هاى قاطع و راديكال ترى جاى رهبران محتاط و ميانه رو را خواهند گرفت. در آن صورت ايدئولوژى و شعارهاى اين جنبش نيز به جاى اعتراض به نتايج انتخابات به اعتراض و زير سئوال بردن كليت ساختار حكومت بدل خواهد شد.

بنابراين دو عامل براى تشخيص عواقب و پيامدهاى اين بحران اهميت دارند: يك - قدرت سركوب و مهار رژيم و آمادگى و توان آن در بكارگيرى اين اهرام ها و دوم – رهبرى جنبش اعتراضى و توان و آمادگى آن براى بازبينى و تغيير ايدئولوژى و نيرومند تر ساختن قابليت هاى سازمان گرانه آن است.

آيا اين جنبش يك رهبرى مشخص و سازمان يافته دارد و يا اين جنبشى است كه رهبرى را به دنبال خود مى كشد؟

معمولا رهبران جنبش هاى انقلابى و يا اعتراضى را به سه گروه تقسيم مى كنند: اول؛ ايدئولوگ ها يا نظريه پردازان، دوم؛ بسيج كننده و تهييج گران، سوم؛ مديران.

گاهى اوقات يك رهبر ممكن است هر سه خصوصيت و قابليت را داشته باشد ولى معمولا يكى از اين سه خصوصيت را به شكل بارزى داراست.
در مورد جنبش امروز ايران نقش رهبرى در دست يك فرد نيست و بنابر اين سه عنصر لازم براى رهبرى تكوين نيافته اند. ايدئولوژى واحد و مشخصى در كار نيست، بيشتر يك حركت دمكراتيك است.

اما موضوعاتى كه الهام بخش شخصيت هاى مهم اين جنبش است كاملا روشن اند و برخى از آنها را مى توان در نطفه هاى قانون اساسى اول جمهورى اسلامى رديابى كرد.

ايدئولوژى يا مرام جنبش هاى اعتراضى در نوع خود مى توانند تعرضى و يا تدافعى باشند. جنبش هاى انقلابى معمولا مرام تعرضى دارند و در پى ساختار سيا سى- اقتصادى و اجتماعى كاملا متفاوتى هستند. ايدئولوژى يا مرام هاى تدافعى معمولا بيانگر نارضايتى مردم از نحوه عملكر نظام موجود و رهبران آنها و بيانگر شورش اند و نه انقلاب . مثل شورش هاى رعيت ها، شورش عليه ماليات و يا شورش عليه تبعيض قومى و مذهبى.

جنبش سبز ايران را مى توان «شورشى عليه تقلب در انتخابات» ناميد.

به يك اعتبار جنبش امروز در ايران به خاطر دفاع از قانون اساسى موجود و به خاطر اعتراض به خودكامگى يك اقليت حاكم كه بر ابزارهاى نظامى تكيه دارد تا حد زيادى شبيه به شورش سال ۱۳۴۲ به رهبرى آيت الله خمينى است.

اما نبايد فراموش كرد كه يك جنبش تدافعى و يا شورش مى تواند به يك حركت انقلابى بدل شود. به اعتقاد من جنبش سبز مى تواند ايده هاى انقلاب مشروطه و شعارهاى اصيل و اوليه انقلاب ۱۳۵۷ را احيا كند. و اين در حد خود مثبت و كافى است چون در تمام يك قرن گذشته مهمترين تضاد و شكاف سياسى در ايران همواره بين خودكامگى ( چه نوع سلطنتى و چه نوع روحانى آن ) با دمكراسى و حاكميت مردم بوده است.

اما جنبش فعلى براى تبديل شدن به يك حركت و جنبش تعرضى بايد ايدئولوژى يا مرام خود را از گرايش هاى تئوكراتيك نهفته در قانون اساسى فعلى جدا كرده و اين آن موضوعى است كه رهبران فعلى معترضان از آن اكراه دارند.

از نقطه نظر عامل دوم در كاركرد، رهبرى – يعنى بسيج مردم و تهييج آنها – با توجه به شرايط سركوب كنونى در ايران رهبرى فعلى امكانات چندانى ندارد. ساختارها و نهادهاى مدنى محدود و نحيفى كه وجود داشت در ماه هاى اخير به شدت سركوب و محدود شده اند.

هميشه با تشديد سركوب امكان بسيج كاهش يافته و هزينه فعاليت سياسى بيشتر مى شود. گاهى اوقات مثل مورد آيت الله خمينى در سال ۱۳۵۷ رهبران در تبعيد هستند و مى توانند بدون نگرانى از بازداشت يا خطر مرگ هر گونه فراخوانى بدهند ولى در مورد رهبران جنبش فعلى به نظر مى رسد كه با توجه به شدت سركوب آنها حاضر نيستند تا اين حد خطر كنند.

و در مورد عامل سوم در كاركرد رهبرى- يعنى مديريت – به نظر مى رسد كه اين ساختار خيلى خوب به هم گره نخورده است و دليل آن باز هم فضاى سركوب شديد است.

معمولا در تمام حركات انقلابى رهبرى جنبش در دو حالت نقش تعيين كننده اى پيدا مى كند: يك – زمانى كه ابزارهاى سركوب و نظامى حكومت قادر به انجام وظيفه خود نيستند و دوم: زمانى كه حكوت در حالت ترديد و يا تشتت قرار دارد ( مثل مورد انقلاب ۱۳۵۷ ايران).

معمولا آن چيزى كه ميخ نهايى را بر تابوت رژيم هاى خودكامه مى كوبد بحران در اعمال قدرت و از دست دادن كنترل اوضاع است. بنابراين يك رهبرى نيرومند و معتقد به ايدئولوژى و مرامى منسجم مى تواند با به كارگرفتن روش هاى گوناگونى از كارزار سياسى، مردم را بسيج كرده و با اتكا به اين نيرو قدرت سركوب و اعمال اراده حكومت را تضعيف كند.

در نهايت با توجه به شرايط فعلى من فكر مى كنم كه مطرح شدن و ارتقاء يك روحانى دگر انديش مثل آيت الله منتظرى به عنوان رهبر اين جنبش مى تواند از نظر بسيج سياسى مردم و تغيير توازن بين نيروها و بازيگران سياسى نقش بسيار مهمى ايفا كند.