۸ تیر ۱۳۸۸

نامه فرزند شهید بهشتی به پدرش ، پدر دیدی چه کردند ؟


فرزند شهید بهشتی در نوشتاری تاكید كرد: امروز تحجر، اندیشه‌های شهید بهشتی را بر نمی‌تابد و تجلی سبز آن را تحمل نمی‌کند.
به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد شهادت دكتر بهشتی، سیدعلیرضا بهشتی فرزند وی، در نوشتاری خطاب به پدر، دردل‌های خود را با او در میان گذاشت.
در این نوشتار با عنوان ”بار دیگر بی‌تو“ آمده است: چرا هربار که هفتم تیر می‌رسد سفره دل گرفته‌ام را نزد تو می‌گسترم؟ شاید چون سایه تو را همچنان بر سرم گسترده می‌بینم. شاید هم که چون نمی‌گذارند صدایم شنیده شود، به دنبال چاهی می‌گردم تا آهی برکشم. شاید هم که بر باد رفتن میراث توست که این‌چنین آتشم می‌زند و داغ دیرینه را تازه می‌کند.
پدر! دیدی که چه روزهایی را شاهد بودیم که امکان بازشناسی تاریخ صدر اسلام را برایمان ممکن ساخت؟ دیدی که سکوت که شکسته شد، چگونه دل‌ها مملو از امید شد؟ ...دیدی خمودی و خموشی جای خود را به سر زندگی و نشاط داد؟ دیدی که دل‌هایی که سال‌ها با انگشتان کلیشه‌سازان از هم دور نگه داشته شده بود، فاصله‌ها را شکستند و در کنار هم نشستند؟ دیدی که نسل سومی که با انقلاب، امام، جنگ، شهادت و دین‌مداری قهر کرده بود، در داوری‌هایش به تأملی دوباره نشست و مطالباتش را در ادبیات صدر انقلاب جستجو کرد؟ دیدی که زن و مرد و پیر و جوان و روستایی و شهری، چشم امیدشان را به یار دیرینه تو دوختند و به‌رغم همه اما و اگرها و جوسازی‌ها، رایت اعتمادشان را بدست او سپردند؟
در ادامه این نوشتار آمده است: اما پدر دیدی که همان کسانی که پس از شهادت تو زیر لب زمزمه کردند که بهشتی عاقبت بخیر شد و تداوم حیات او به سلطه اسلام لیبرالی می‌انجامید، چه کردند؟ ...خواست مردمی نجیب که با بالاترین درجات آگاهی، حق به سرقت برده خود را مطالبه می‌کردند آشوب‌طلبی نامیدند، ...و به نام دین، دینداران را بی‌دین نامیدند، به دنبال سرانگشتان بیگانه گشتند و یافته و نایافته، سکوت تلخ، بلند و رسای حق‌خواهان را با شادکامی دشمنان قسم خورده انقلاب همانند کردند تا مجوزی برای مشروعیت‌بخشی به ... دست و پا کنند.
یاد روزهای سختی می‌افتم که در مقابل هجمه ناجوانمردانه زبان‌های پلشت سکوت کردی و افتراها و دشنام‌ها را از دوستان دیروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنیدی و دم فروبستی. تو قربانی التقاط و تحجر شدی: التقاط تو را ترور شخصیت کرد، تحجر در مقابل رضایت‌مندانه سکوت کرد، و آنگاه بود که فاجعه هفتم تیر به آسانی اتفاق افتاد. این بار اما، روایتی معکوس در کار است: تحجر، اندیشه‌هایت را بر نمی‌تابد و تجلی سبز آن را تحمل نمی‌کند، التقاط شادمانه برحق بودن خود را اثبات می‌کند، و این تویی که یکبار دیگر به قربانگاه فرستاده می‌شوی. بگذار که این بار سخنم را با شعری از شفیعی کدکنی به پایان برسانم:

تو در نماز عشق چه خواندی که سال‌هاست

بالای دار رفتی و این شحنه‌های پیر

از مرده‌ات هنوز پرهیز می‌کنند ......

خاکستر تو را

باد سحرگان

هرجا که برد

مردی زخاک رویید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظر بدهید: