۶ مرداد ۱۳۸۸

اسلام و آزادی

مقاله ای به قلم نیکولا باوارز اقتصاددان، در روزنامۀ فیگارو بیست و هفتم ژوئیه 2009
سی سال پس از انقلاب، بار دیگر بدنبال تقلب انتخاباتی گسترده جهت پیروزی محمود احمدی نژاد ، ایران شاهد خیزش جدیدی است.
نیکولا باوارز در فیگارو با این مقدمه، به ذکر چهار مقطع تاریخ جمهوری اسلامی ایران می پردازد: تشکیل دولت جمهوری اسلامی، جنگ ایران و عراق، باز شدن فضای اجتماعی وبرقراری لیبرالیسم اقتصادی با بروی کار آمدن محمد خاتمی و بالاخره رادیکالیسم مذهبی، ملی گرائی و ضدیت با غرب که در دوران مدیریت محمود احمدی نژاد شتاب رشد یابنده داشت.
بدنبال این تقسیم بندی، نیکولا باوارز می نویسد، هدف افراطیون تغییر مسیر جمهوری اسلامی بسمت برقراری کنترل کامل مذهبیون در زمینه های اقتصادی و اجتماعی است. آنان با نفوذ سپاه در بخش های مختلف اقتصادی و اجتماعی ، قدرت سیاسی پاسداران انقلاب را تقویت کردند. در عرصۀ داخلی نیز دانشجویان و اقلیت های قومی و مذهبی را بشدت سرکوب کردند. در عرصۀ بین المللی هم ایران در رأس مبارزه با آمریکا و اسرائیل قرار گرفت واز نظر استراتژیک، شاهد دستیابی ایران به ساخت موشک و ماهواره بودیم.
نیکولا باوارز در ارتباط با خیزش و اعتراض های مردمی، می نویسد اگرچه شورش مردم بواسطۀ شدت سرکوب درحال حاضر منجر به سرنگونی رژیم ملایان نمی شود، اما مشروعیت دولت و رهبران را به سؤال کشیده است.
وی سه نکته را در این حرکت مردمی قابل توجه می بیند: نخست اینکه علیرغم دستگیری و کشتار مخالفان، اعتراض ها ادامه دارد. بعلاوه آنکه مذهبیون خود دچار چند دستگی و اختلاف نظر شده اند و بالاخره اینکه رژیم در دامی که خود گسترده بود افتاده است و اعتراضات سیاسی به اعتراض های مذهبی علیه افراطیون تبدیل شده است.
در بخشی دیگر نیکولا باوارز می نویسد جنبش کنونی می تواند یک انقلاب باشد زیرا چهرۀ واقعی رژیم ایران را برملا می کند و این جنبش حامل پروژه ایست که اسلام و آزادی را با هم پیوند دهد. به نظر وی جمهوری اسلامی تنها نامی از جمهوریت و اسلام دارد و اکنون آشکارا دیکتاتوری خود را نشان داده و بر پایۀ فساد و زورمندی پاسداران پا برجا مانده است.
بنا بر تحلیل وی دستگاه سرکوب آرام نمی شود و افراطیون و پاسداران انقلاب، از امتیازات خود دست نخواهند کشید. او در بررسی راههای پیش رو، امکان های مختلف را مرور می کند. گزینۀ نظامی از سوی غرب از نظروی درحال حاضر منتفی است زیرا به نفع رهبران کنونی تمام می شود. مدل چینی، یعنی استبداد سیاسی برای توسعۀ اقتصادی نیز بواسطۀ مشکلات اقتصادی ایران با غرب امکان پذیر نیست. در نتیجه به آنجا می رسد که تنها راه برون رفت مردم ایران پاسخگوئی خشونت دیکتاتور با خشونت بیشترآنها ست.
باوارز بر این نظر است که هرچه شدت و زمان ناآرامی ها افزایش یابد ایران ضعیف تر می شود و قدرت او در منطقه و متحدانش ازجمله در میان حماس و حزب الله کمتر می شود. به نظر او این امر اگرچه در کوتاه مدت، امر گفتگو با ایران را عقب می اندازد اما در نهایت به نفع اوباما تمام می شود.
این تحلیلگر می نویسد، راه حل جنگ کمتر از هر زمان مؤثراست و غرب باید اکنون بصورت غیر مستقیم، بخصوص در زمینۀ ارتباطات و رساندن اطلاعات و شبکه های ارتباطاتی به ایرانیان کمک کند.
باوارز بر قابلیت های جنبش مردمی انگشت می گذارد و آنرا انقلابی برای آزادی می داند و معتقد است این آزادیخواهی حتی اگر به مدل غرب نباشد، تأثیر قابل ملاحظه ای در جهان دارد.
او می نویسد انقلاب ایرانی ها می تواند ابعاد تاریخی به خود بگیرد و اولین سنگ بنای آشتی اسلام با مدرنیته و آزادی باشد، به همۀ وفاداران اسلام نشان دهد که با آگاهی می توان بر دیکتاتوری و فساد غلبه کرد و به غربی ها بفهماند که حقوق سیاسی با زور منتقل نمی شود بلکه در درون خود آنها شکل می گیرد. خیزش مردمی ایران ثابت می کند که بالا ترازهمۀ قالب ها، آزادی یک ارزش جهانی است و بعضی اوقات برای کسب و حفظ آن باید جنگید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظر بدهید: