صنوبر علفکار
چه می کند این رنگ سبز به جان احمدی نژاد بی حیا قسم! یک عمر گلدان آب می دادیم و سبزی می خریدیم و خلاصه با این رنگ کلی محشور و دمخور بودیم و نمی دانستیم که به مدد این رنگ سبز که فاطی خانم وقتی اسمش را می شنود میله ی تخت گاز می زند، پایه های دیختاتوری را همچین ملایم و خونسرد می توانیم خِش خِش اره کنیم. البته صبر داشته باشید. اره برقی نیست که فرتی تمام شود. به قول خودمان یاواش یاواش، به قول آرداواسمان گاماس گاماس.حقیقتش را بخواهید یا نخواهید برخی عناصر عهد دایناسوری نظام ما به مدد همین دستبند و سربند سبزمان دارند چطور در باتلاق گل (شما یک چیز دیگر بخوانیدش) دست و پا می زنند و بینواها شنا کردن هم بلد نیستند. به قول آقایمان مولانا آنچنان به کمک منقل و چپق با علم نحو لاس می زدند که یادشان رفته بود باتلاقی هم هست و شنا کردنی لازم. حالا ما خوشحال و شاد و خندان نشسته ایم بیرون باتلاق و نگاه می کنیم که چطور احمدی و دوستان تا خرتناق در باتلاق فرو رفته اند، چلپ چلپ گل به اطراف پرت می کنند و قلپ قلپ گل قورت می دهند. گوارای وجود بی وجودتان. برود بچسبد به دیواره ی معده تان مثل سریش و ور نیاید به حق فاطمه ی زهرا.
این سبز بلا نگرفته چنان تابوهایی را شکست که بیا و ببین. چند سالی بود گوشمان شدید می سوخت که چرا این آقایان این قدر باد کرده اند و جو الوهیت چنان گرفته شان که به خدای بالای سرشان هم نعلین پرت می کنند. تا می آمدی لب به اعتراض باز کنی هم این تابوها قلدر قلدر می آمدند می کوبیدند به ملاجت که ای فلان فلان شده حرفت را پس بگیر وگرنه خرچسانه می شوی. بارها با کلنگ کوبیده بودیم رویشان، کلنگ کمانه کرده بود خورده بود فرق سر خودمان. رفتیم لودر آوردیم، باز هم نشد. نمی دانستیم که بابا جان من، تمام این کپه تابوها با آن سبز فاطی سکته انداز پودر می شوند می ریزند در چاه فاضلاب.اما اگر بخواهیم از بعد زبانشناختی به این موومان سبز نگاه کنیم، باید بگوییم که این حرکت برخی تعاریف را بالکل تغییر داد که هیچ، پای یک سری اصطلاحات و مفاهیم جدید را نیز به زبان ما باز کرد. بخشی از مفاهیم و اصطلاحات نوین ذیلاً به عرض می رسند:
صدا و سیما: نوعی حیاط خلوت که ضرغامی و احمدی نژاد دو تایی با هم در آن خاک بازی می کنند و هیچ کس را هم راه نمی دهند. قراولی درش را هم علی آقا خامنه ای می کشد که جلو بیایی با همان به قول خودش تن علیلش (اینجا باید از غصه ضجه بزنید) که آن را هم تقدیم آقا امام زمان کرده است (اینجا باید بلندتر ضجه بزنید و دو دستی هم مدام گرومبی بکوبید به سرتان چون خیلی آقا خامنه ای گناه دارد و شما خیلی جگرتان سوراخ شد از این همه فلاکت و مظلومی) با شلنگ می افتد به جانت. برنامه هایش مثل پیش بینی های هواشناسی قلب واقعیت که نه، عکس واقعیت است. جایی که وقتی مملکت غوغا می شود، تازه یادش می افتد که بچه ها کارتون لازم دارند و موزیک مفتش گرانی برای طراوت جان لازم است و تازه عروس ها دفترچه به دست نشسته اند جلوی تلویزیون منتظر که آشپزباشی دستور آشپزی نطق بفرمایند تا تازه داماد ها از فرط سوء تغذیه نمیرند.اعتراف صدا و سیمایی: نوعی روخوانی اجباری. نوع کلاسیک این اعتراف بدین صورت اتفاق می افتد که مثلاً شما خیلی مودب و ساکت و سبز دارید در خیابان راه می روید و به جرم همین ادب و سکوت و سبزی و راه رفتن شما را می گیرند، می برندتان به اوین یا منفی چهار وزارت کشور تا می خورید ترق و تروق لت و پارتان می کنند تا جایی که دیگر زبان از عقل فرمان نبرد. بعد فکل کراوات تنتان می کنند و می گذارندتان جلوی دوربین و با اشاره های حلاوت گونه ی چشم و ابرو و دشنه و قمه و آر پی جی از شما می خواهند که متنی را روخوانی کنید و جامعه ای را بقبولانید که خیلی جاسوس آمریکایی بوده اید و اسرائیل و انگلیس هم شما را اجیر کرده بودند که به براندازی نرم، که الان شدیداً توی بورس است و نقل زبان سقط شده ی اعضاء شده است، دست بزنید. ما هم اینور تلویزیون از هجوم این همه واقعیت دهانمان قد غار حراء بازمانده است و اصلا هم به ریش ضرغام شیشکی نمی بندیم.اصطلاحات مربوطه:- طرف خیلی صدا و سیماست: خالی می بنده مثل تراکتور.- تلویزیون داره مثل فیل سریال و فیلم پخش می کند: کودتا شده.- صدا و سیماش کن: یه جوری بایکوتش کن که انگار اصلاً وجود نداشته.- عین مفسرای انتخاباتی صدا و سیما می مونی: قدر پسته ی خندان هم حالیت نیست.- یارو خیلی کامران نجف زاده ست: این اصطلاح که چه عرض کنم، این فحش، خیلی کاربرد دارد چون چندین لنترانی را با هم در خود جای می دهد. یعنی طرف خیلی دغل، شارلاتان، وطن فروش، بدبخت، خاک بر سر، بی همه چیز، دو قرانی و عقده ی متحرک است.- طرف حاجیلوئه: طرف خضاب جمالی می کوبه پس کله ش تا موهاش رنگ قیر بشه، یکم هم نیناش می زنه و خیلی هم کاسه لیسه.- قضیه خیلی بیست و سیه: قضیه خیلی بند تنبونی و آب دوغیه.- میدم جنست رو تو تلویزیون تبلیغ کنن: آنچنان ورشکستت کنم که به کارتن خوابی بیافتی.
رهبر: کسی که یک زمانی به هر دلیل بی دلیلی ارج و قرب داشت ولی الان دیگر شرمنده ها، فاتحه هم برایش نمی خوانند.اصطلاحات مربوطه:- طرف از اون تأیید رهبری شده هاست: می خوان به ما زور چپونش کنن.- رهبر چیه که دیگه خشمش چی باشه: در حد مورچه چیه که دیگه فشار خونش چی باشه. یعنی بیشین بینیم باااا حال نداریم.- حرف زدنش در حد تهدیدای رهبریه: کلامش برایی نداره، بخاری ازش بلند نمیشه دیگه.- مثل رهبر عمل کرد: خودش به خودش گند زد.
احمدی نژاد: چیزی که جمع فضاحات و نجاسات و کثافات و بلاهات است. چیزی که خیلی رو دارد و دهانش به تنگی ماتحت مرغ و لقمه هایی که بر میدارد به بزرگی اهرام ثلاثه است. چیزی که دوست دارد به زور از همه بهتر باشد و پوز همه را به خاک بمالد، حتی اگر این پوز زنی آبروی خودش و تمام ایل و تبارش را ببرد.اصطلاحات مربوطه:- یارو خیلی احمدی نژاد می زنه: خزه ی روی سنگ پیشش اینشتینه، شوت می زنه.- بپا! یارو می خواد احمدی نژاد بازی در بیاره: یعنی قدر اورنی تورنگ هم فهم نداره ولی می خواد شِرتی شِرتی بیاد قاطی آدم بزرگا.- بوی انتخابات ریاست جمهوری دهم می آد: قراره با یه دروغ به پهنای تمام فاضلاب های جهان و عمق چاه ویل سرمونو گول بمالن.- حرفت در حد بیست و چهار میلیون رأی احمدی نژاد بود: خیلی دروغت گنده بود، یکم کوچیکترش کن که باورمون بشه.- احترام در حد سفر احمدی نژاد به اندونزیه: اونقدر بی محلی کردن بهمون که اگه سطل سطل پشگل می ریختن رو سرمون والله شرف داشت.- جمهوری به سبک احمدی نژادی: نوعی دیکتاتوری خفن تر از دیکتاتوری پینوشه و فرانکو.
فاطمه رجبی: جانوری که از همه حرص دارد و به باد خودش هم لگد می پراند. کلاً قاطی است و خیلی گوز گوز می کند. از همه چیز بدش می آید و از همه کس متنفر است. دستش زیرغلتک برود کسی که این جانور را از ته چاه فاضلاب کشید بیرون و روش استفاده از کامپیوتر را یادش داد.اصطلاحات مربوطه:- فاطی رجبی: شرکت فاضلاب- طرف فاطی رجبیه: هاره بابا، نزدیکش نشو، گاز می گیره.- رفته به سبک فاطی قلم بزنه: تنگش گرفته رفته مستراح.
وزارت کشور: جایی که یک مشت آدم، بعض دیوید کاپرفیلد نباشد، آنجا از پشک شتر هم رأی می سازند و به زور چک و لگد هم که شده می رسانندش به بیست و چهار میلیون تا.رأی: یک کاغذی که ما هر چیزی رویش بنویسیم (میرحسین، کلثوم ننه، غزن کفش، گوش پاک کن) احمدی نژاد تعبیر می شود، هرچقدر تایشان کنیم باز هم صاف و اتو کشیده می مانند و ما آن ها را در صندوق می اندازیم ولی نمی دانیم چرا سر از کوچه و خیابان و بیابان در می آورند.اصطلاحات مربوطه:- مگه وزارت کشوره؟: مگه خم رنگرزیه یا حوض نقاشیه که مرد صورتگر بندازم توش و چیتوز بکشم بیرون؟- رفته وزارت کشور رأی بشمره: می خواد چاچول بازی در بیاره و تو جیز ثانیه خیلی حماری تقلب کنه.- رفته شورای نگهبان رأی بشمره: می خواد سه سال نوری وقت بذاره و روی تقلبی که تو جیز ثانیه شده بود، یک بار دیگه هم وقیح وقیح دوبل تقلب کنه که هیچی، یه دونه هم قائم بکوبه تو گوش ما و سبزعلی خان که تقلب کردیم که کردیم، چتونه هوچی بازی در میارین.
سایر اصطلاحات مربوط و نامربوط:- یارو خیلی نوکیاست: از اون خبرچینای دِبشه.- فیس بوک و تویترت می کنم: آبروتو تو ناسوت و لاهوت و جبروت و ملکوت می برم.- زمانی که میزان رأی ملت بود: عهد لینچان و افسانه های توشیشاین و وزوزک و بوق و دقیانوس و این ها.- امروز حس بیست و دوم خردادی بهم دست داد: احساس کردم به شعور من که هیچ، به شعور و وجود حیوان و نبات و جماد هم خیلی خونسرد و زرتی توهین شد.- مثل جنبش سبز می مونه: دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.- سبز باشید و سبز بمانید: مودب و متمدن و بافرهنگ و باشخصیت باشید و با همین ادبتان چشمان نااهلان را به حول و قوه ی خودتان و فقط خودتان با پاشنه کش بکشید بیرون. الهی آمین.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظر بدهید: